مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۸۵ – قصهٔ دقوقی رحمه الله علیه و کراماتش

آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای

عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای

در زمین می‌شد چو مه بر آسمان

شب‌روان راگشته زو روشن روان

در مقامی مسکنی کم ساختی

کم دو روز اندر دهی انداختی

گفت در یک خانه گر باشم دو روز

عشق آن مسکن کند در من فروز

غره المسکن احاذره انا

انقلی یا نفس سیری للغنا

لا اعود خلق قلبی بالمکان

کی یکون خالصا فی الامتحان

روز اندر سیر بد شب در نماز

چشم اندر شاه باز او همچو باز

منقطع از خلق نه از بد خوی

منفرد از مرد و زن نه از دوی

مشفقی خلق و نافع همچو آب

خوش شفعیی و دعااش مستجاب

نیک و بد را مهربان و مستقر

بهتر از مادر شهی‌تر از پدر

گفت پیغامبر شما را ای مهان

چون پدر هستم شفیق و مهربان

زان سبب که جمله اجزای منید

جزو را از کل چرا بر می‌کنید

جزو از کل قطع شد بی کار شد

عضو از تن قطع شد مردار شد

تا نپیوندد بکل بار دگر

مرده باشد نبودش از جان خبر

ور بجنبد نیست آن را خود سند

عضو نو ببریده هم جنبش کند

جزو ازین کل گر برد یکسو رود

این نه آن کلست کو ناقص شود

قطع و وصل او نیاید در مقال

چیز ناقص گفته شد بهر مثال

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا