مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۷۸ – جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود

بود شیخی رهنمایی پیش ازین

آسمانی شمع بر روی زمین

چون پیمبر درمیان امتان

در گشای روضهٔ دار الجنان

گفت پیغامبر که شیخ رفته پیش

چون نبی باشد میان قوم خویش

یک صباحی گفتش اهل بیت او

سخت‌دل چونی بگو ای نیک‌خو

ماز مرگ و هجر فرزندان تو

نوحه می‌داریم با پشت دوتو

تو نمی‌گریی نمی‌زاری چرا

یا که رحمت نیست در دل ای کیا

چون ترا رحمی نباشد در درون

پس چه اومیدست‌مان از تو کنون

ما باومید تویم این پیش‌وا

که بنگذاری توما را در فنا

چون بیارایند روز حشر تخت

خود شفیع ما توی آن روز سخت

درچنان روز و شب بی‌زینهار

ما به اکرام تویم اومیدوار

دست ما و دامن تست آن زمان

که نماند هیچ مجرم را امان

گفت پیغامبر که روز رستخیز

کی گذارم مجرمان را اشک‌ریز

من شفیع عاصیان باشم بجان

تا رهانمشان ز اشکنجهٔ گران

عاصیان واهل کبایر را بجهد

وا رهانم از عتاب نقض عهد

صالحان امتم خود فارغ‌اند

از شفاعتهای من روز گزند

بلک ایشان را شفاعتها بود

گفتشان چون حکم نافذ می‌رود

هیچ وازر وزر غیری بر نداشت

من نیم وازر خدایم بر فراشت

آنک بی وزرست شیخست ای جوان

در قبول حق چواندر کف کمان

شیخ کی بود پیر یعنی مو سپید

معنی این مو بدان ای کژ امید

هست آن موی سیه هستی او

تا ز هستی‌اش نماند تای مو

چونک هستی‌اش نماند پیر اوست

گر سیه‌مو باشد او یا خود دوموست

هست آن موی سیه وصف بشر

نیست آن مو موی ریش و موی سر

عیسی اندر مهد بر دارد نفیر

که جوان ناگشته ما شیخیم و پیر

گر رهید از بعض اوصاف بشر

شیخ نبود کهل باشد ای پسر

چون یکی موی سیه کان وصف ماست

نیست بر وی شیخ و مقبول خداست

چون بود مویش سپید ار با خودست

او نه پیرست و نه خاص ایزدست

ور سر مویی ز وصفش باقیست

او نه از عرش است او آفاقیست

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا