مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۲۲ – دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود

و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت

بر بناگوش ملامت‌گر بکفت

بنگر آخر در من و در رنگ من

یک صنم چون من ندارد خود شمن

چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش

مر مرا سجده کن از من سر مکش

کر و فر و آب و تاب و رنگ بین

فخر دنیا خوان مرا و رکن دین

مظهر لطف خدایی گشته‌ام

لوح شرح کبریایی گشته‌ام

ای شغالان هین مخوانیدم شغال

کی شغالی را بود چندین جمال

آن شغالان آمدند آنجا بجمع

همچو پروانه به گرداگرد شمع

پس چه خوانیمت بگو ای جوهری

گفت طاوس نر چون مشتری

پس بگفتندش که طاوسان جان

جلوه‌ها دارند اندر گلستان

تو چنان جلوه کنی گفتا که نی

بادیه نارفته چون کوبم منی

بانگ طاووسان کنی گفتا که لا

پس نه‌ای طاووس خواجه بوالعلا

خلعت طاووس آید ز آسمان

کی رسی از رنگ و دعویها بدان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا