مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۲۱۶ – نظرکردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون الی الجنه بالسلاسل و الاغلال

دید پیغامبر یکی جوقی اسیر

که همی‌بردند و ایشان در نفیر

دیدشان در بند آن آگاه شیر

می نظر کردند در وی زیر زیر

تا همی خایید هر یک از غضب

بر رسول صدق دندانها و لب

زهره نه با آن غضب که دم زنند

زانک در زنجیر قهر ده‌منند

می‌کشاندشان موکل سوی شهر

می‌برد از کافرستانشان به قهر

نه فدایی می‌ستاند نه زری

نه شفاعت می‌رسد از سروری

رحمت عالم همی‌گویند و او

عالمی را می‌برد حلق و گلو

با هزار انکار می‌رفتند راه

زیر لب طعنه‌زنان بر کار شاه

چاره‌ها کردیم و اینجا چاره نیست

خود دل این مرد کم از خاره نیست

ما هزاران مرد شیر الپ ارسلان

با دو سه عریان سست نیم‌جان

این چنین درمانده‌ایم از کژرویست

یا ز اخترهاست یا خود جادویست

بخت ما را بر درید آن بخت او

تخت ما شد سرنگون از تخت او

کار او از جادوی گر گشت زفت

جادوی کردیم ما هم چون نرفت

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا