مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۸۵ – رو نهادن آن بندهٔ عاشق سوی بخارا

رو نهاد آن عاشق خونابه‌ریز

دل‌طپان سوی بخارا گرم و تیز

ریگ آمون پیش او همچون حریر

آب جیحون پیش او چون آبگیر

آن بیابان پیش او چون گلستان

می‌فتاد از خنده او چون گل‌ستان

در سمرقندست قند اما لبش

از بخارا یافت و آن شد مذهبش

ای بخارا عقل‌افزا بوده‌ای

لیکن ازمن عقل و دین بربوده‌ای

بدر می‌جویم از آنم چون هلال

صدر می‌جویم درین صف نعال

چون سواد آن بخارا را بدید

در سواد غم بیاضی شد پدید

ساعتی افتاد بیهوش و دراز

عقل او پرید در بستان راز

بر سر و رویش گلابی می‌زدند

از گلاب عشق او غافل بدند

او گلستانی نهانی دیده بود

غارت عشقش ز خود ببریده بود

تو فسرده درخور این دم نه‌ای

با شکر مقرون نه‌ای گرچه نیی

رخت عقلت با توست و عاقلی

کز جنودا لم تروها غافلی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا