مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۷۴ – شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کی عدو کسی بود کی ازو حذر ممکن نیست و فرار ممکن نی و مقابله ممکن نی

اسپ داند بانگ و بوی شیر را

گر چه حیوانست الا نادرا

بل عدو خویش را هر جانور

خود بداند از نشان و از اثر

روز خفاشک نیارد بر پرید

شب برون آمد چو دزدان و چرید

از همه محروم‌تر خفاش بود

که عدو آفتاب فاش بود

نه تواند در مصافش زخم خورد

نه بنفرین تاندش مهجور کرد

آفتابی که بگرداند قفاش

از برای غصه و قهر خفاش

غایت لطف و کمال او بود

گرنه خفاشش کجا مانع شود

دشمنی گیری بحد خویش گیر

تا بود ممکن که گردانی اسیر

قطره با قلزم چو استیزه کند

ابلهست او ریش خود بر می‌کند

حیلت او از سبالش نگذرد

چنبرهٔ حجرهٔ قمر چون بر درد

با عدو آفتاب این بد عتاب

ای عدو آفتاب آفتاب

ای عدو آفتابی کز فرش

می‌بلرزد آفتاب و اخترش

تو عدو او نه‌ای خصم خودی

چه غم آتش را که تو هیزم شدی

ای عجب از سوزشت او کم شود

یا ز درد سوزشت پر غم شود

رحمتش نه رحمت آدم بود

که مزاج رحم آدم غم بود

رحمت مخلوق باشد غصه‌ناک

رحمت حق از غم و غصه‌ست پاک

رحمت بی‌چون چنین دان ای پدر

ناید اندر وهم از وی جز اثر

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا