مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۱۴ – برون رفتن به سوی آن درخت

چون برون رفتند سوی آن درخت

گفت دستش را سپس بندید سخت

تا گناه و جرم او پیدا کنم

تا لوای عدل بر صحرا زنم

گفت ای سگ جد او را کشته‌ای

تو غلامی خواجه زین رو گشته‌ای

خواجه را کشتی و بردی مال او

کرد یزدان آشکارا حال او

آن زنت او را کنیزک بوده است

با همین خواجه جفا بنموده است

هر چه زو زایید ماده یا که نر

ملک وارث باشد آنها سر بسر

تو غلامی کسب و کارت ملک اوست

شرع جستی شرع بستان رو نکوست

خواجه را کشتی باستم زار زار

هم برینجا خواجه گویان زینهار

کارد از اشتاب کردی زیر خاک

از خیالی که بدیدی سهمناک

نک سرش با کارد در زیر زمین

باز کاوید این زمین را همچنین

نام این سگ هم نبشته کارد بر

کرد با خواجه چنین مکر و ضرر

همچنان کردند چون بشکافتند

در زمین آن کارد و سر را یافتند

ولوله در خلق افتاد آن زمان

هر یکی زنار ببرید از میان

بعد از آن گفتش بیا ای دادخواه

داد خود بستان بدان روی سیاه

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا