مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۱۳ – گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا

پس همینجا دست و پایت در گزند

بر ضمیر تو گواهی می‌دهند

چون موکل می‌شود برتو ضمیر

که بگو تو اعتقادت وا مگیر

خاصه در هنگام خشم و گفت و گو

می‌کند ظاهر سرت را مو بمو

چون موکل می‌شود ظلم و جفا

که هویدا کن مرا ای دست و پا

چون همی‌گیرد گواه سر لگام

خاصه وقت جوش و خشم و انتقام

پس همان کس کین موکل می‌کند

تا لوای راز بر صحرا زند

پس موکلهای دیگر روز حشر

هم تواند آفرید از بهر نشر

ای بده دست آمده در ظلم و کین

گوهرت پیداست حاجت نیست این

نیست حاجت شهره گشتن در گزند

بر ضمیر آتشینت واقف‌اند

نفس تو هر دم بر آرد صد شرار

که ببینیدم منم ز اصحاب نار

جزو نارم سوی کل خود روم

من نه نورم که سوی حضرت شوم

همچنان کین ظالم حق ناشناس

بهر گاوی کرد چندین التباس

او ازو صد گاو برد و صد شتر

نفس اینست ای پدر از وی ببر

نیز روزی با خدا زاری نکرد

یا ربی نامد ازو روزی بدرد

کای خدا خصم مرا خشنود کن

گر منش کردم زیان تو سود کن

گر خطا کشتم دیت بر عاقله‌ست

عاقلهٔ جانم تو بودی از الست

سنگ می‌ندهد به استغفار در

این بود انصاف نفس ای جان حر

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا