مثنوی معنویدفتر دوممولوی

بخش ۹۳ – کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا

هم ز ابراهیم ادهم آمدست

کو ز راهی بر لب دریا نشست

دلق خود می‌دوخت آن سلطان جان

یک امیری آمد آنجا ناگهان

آن امیر از بندگان شیخ بود

شیخ را بشناخت سجده کرد زود

خیره شد در شیخ و اندر دلق او

شکل دیگر گشته خلق و خلق او

کو رها کرد آنچنان ملکی شگرف

بر گزید آن فقر بس باریک‌حرف

ترک کرد او ملک هفت اقلیم را

می‌زند بر دلق سوزن چون گدا

شیخ واقف گشت از اندیشه‌اش

شیخ چون شیرست و دلها بیشه‌اش

چون رجا و خوف در دلها روان

نیست مخفی بر وی اسرار جهان

دل نگه دارید ای بی حاصلان

در حضور حضرت صاحب‌دلان

پیش اهل تن ادب بر ظاهرست

که خدا زیشان نهان را ساترست

پیش اهل دل ادب بر باطنست

زانک دلشان بر سرایر فاطنست

تو بعکسی پیش کوران بهر جاه

با حضور آیی نشینی پایگاه

پیش بینایان کنی ترک ادب

نار شهوت از آن گشتی حطب

چون نداری فطنت و نور هدی

بهر کوران روی را می‌زن جلا

پیش بینایان حدث در روی مال

ناز می‌کن با چنین گندیده حال

شیخ سوزن زود در دریا فکند

خواست سوزن را به آواز بلند

صد هزاران ماهی اللهیی

سوزن زر در لب هر ماهیی

سر بر آوردند از دریای حق

که بگیر ای شیخ سوزنهای حق

رو بدو کرد و بگفتش ای امیر

ملک دل به یا چنان ملک حقیر

این نشان ظاهرست این هیچ نیست

تا بباطن در روی بینی تو بیست

سوی شهر از باغ شاخی آورند

باغ و بستان را کجا آنجا برند

خاصه باغی کین فلک یک برگ اوست

بلک آن مغزست و این عالم چو پوست

بر نمی‌داری سوی آن باغ گام

بوی افزون جوی و کن دفع زکام

تا که آن بو جاذب جانت شود

تا که آن بو نور چشمانت شود

گفت یوسف ابن یعقوب نبی

بهر بو القوا علی وجه ابی

بهر این بو گفت احمد در عظات

دائما قره عینی فی الصلوه

پنج حس با همدگر پیوسته‌اند

رسته این هر پنج از اصلی بلند

قوت یک قوت باقی شود

ما بقی را هر یکی ساقی شود

دیدن دیده فزاید عشق را

عشق در دیده فزاید صدق را

صدق بیداری هر حس می‌شود

حسها را ذوق مونس می‌شود

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا