دفتر اولمثنوی معنویمولوی

بخش ۵۹ – قصهٔ مکر خرگوش

ساعتی تاخیر کرد اندر شدن

بعد از آن شد پیش شیر پنجه‌زن

زان سبب کاندر شدن او ماند دیر

خاک را می‌کند و می‌غرید شیر

گفت من گفتم که عهد آن خسان

خام باشد خام و سست و نارسان

دمدمهٔ ایشان مرا از خر فکند

چند بفریبد مرا این دهر چند

سخت در ماند امیر سست ریش

چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش

راه هموارست زیرش دامها

قحط معنی درمیان نامها

لفظها و نامها چون دامهاست

لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست

آن یکی ریگی که جوشد آب ازو

سخت کم‌یابست رو آن را بجو

منبع حکمت شود حکمت‌طلب

فارغ آید او ز تحصیل و سبب

لوح حافظ لوح محفوظی شود

عقل او از روح محظوظی شود

چون معلم بود عقلش ز ابتدا

بعد ازین شد عقل شاگردی ورا

عقل چون جبریل گوید احمدا

گر یکی گامی نهم سوزد مرا

تو مرا بگذار زین پس پیش ران

حد من این بود ای سلطان جان

هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر

هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوریش در گور کرد

گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ

رنج آرد تا بمیرد چون چراغ

جبر چه بود بستن اشکسته را

یا بپیوستن رگی بگسسته را

چون درین ره پای خود نشکسته‌ای

بر کی می‌خندی چه پا را بسته‌ای

وانک پایش در ره کوشش شکست

در رسید او را براق و بر نشست

حامل دین بود او محمول شد

قابل فرمان بد او مقبول شد

تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه

بعد ازین فرمان رساند بر سپاه

تاکنون اختر اثر کردی درو

بعد ازین باشد امیر اختر او

گر ترا اشکال آید در نظر

پس تو شک داری در انشق القمر

تازه کن ایمان نی از گفت زبان

ای هوا را تازه کرده در نهان

تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست

کین هوا جز قفل آن دروازه نیست

کرده‌ای تاویل حرف بکر را

خویش را تاویل کن نه ذکر را

بر هوا تاویل قرآن می‌کنی

پست و کژ شد از تو معنی سنی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا