دفتر اولمثنوی معنویمولوی

بخش ۲۵ – مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم

مکر دیگر آن وزیر از خود ببست

وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست

در مریدان در فکند از شوق سوز

بود در خلوت چهل پنجاه روز

خلق دیوانه شدند از شوق او

از فراق حال و قال و ذوق او

لابه و زاری همی کردند و او

از ریاضت گشته در خلوت دوتو

گفته ایشان نیست ما را بی تو نور

بی عصاکش چون بود احوال کور

از سر اکرام و از بهر خدا

بیش ازین ما را مدار از خود جدا

ما چو طفلانیم و ما را دایه تو

بر سر ما گستران آن سایه تو

گفت جانم از محبان دور نیست

لیک بیرون آمدن دستور نیست

آن امیران در شفاعت آمدند

وان مریدان در شناعت آمدند

کین چه بدبختیست ما را ای کریم

از دل و دین مانده ما بی تو یتیم

تو بهانه می‌کنی و ما ز درد

می‌زنیم از سوز دل دمهای سرد

ما به گفتار خوشت خو کرده‌ایم

ما ز شیر حکمت تو خورده‌ایم

الله الله این جفا با ما مکن

خیر کن امروز را فردا مکن

می‌دهد دل مر ترا کین بی‌دلان

بی تو گردند آخر از بی‌حاصلان

جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند

آب را بگشا ز جو بر دار بند

ای که چون تو در زمانه نیست کس

الله الله خلق را فریاد رس

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا