غزلیات حافظحافظ

غزل ۰۹۷- تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

نستعلیق

علامه قزوینی

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

سزد اگر همه دلبران دهندت باج

دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش

به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج

بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز

سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج

دهان شهد تو داده رواج آب خضر

لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج

از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت

که از تو درد دل ای جان نمی‌رسد به علاج

چرا همی‌شکنی جان من ز سنگ دلی

دل ضعیف که باشد به نازکی چو زجاج

لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است

قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج

فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی

کمینه ذره خاک در تو بودی کاج

شرح جلالی

 ١ -تويى كه از همه‌ى زيبارويان كشور زيباتر و برتر هستى و شايسته است كه همه‌ى دلبران به توباج دهند.[تاج ديگران بودن،كنايه از سر و سرور بودن و باج دادن كنايه از اطاعت و پيروى است. پس‌مى‌گويد:تو از همه زيباتر و برترى و همه بايد از تو اطاعت كنند.]

 ٢ -چشمان شوخ و پر كرشمه‌ى تو،سرزمين ختا و حبش را به هم ريخته و آشفته كرده و سرزمين‌

چين و هند،خراجگزار زلف تواند.[ختا،سرزمين سفيد پوستان و حبش كشور سياه پوستان است.دراين جا،در مقام تعميم،سراسر جهان-اعم از مركز سفيد پوستان و سياه پوستان-منظور نظر است.ماچين و هند هم دو كشور پر جمعيت جهان هستند و در اين جا مقصود كثرت خراجگزاران زلف معشوق‌است.]

 ٣ -سپيدى روى تو مانند روشنايى خورشيد و سياهى زلف تو مانند تاريكى شب است.

 ۴ -دهان شيرين تو موجب رواج و اشتهار آب خضر شده و لب شيرين تو،نبات مصرى را از رونق و

رواج انداخته است.[يعنى شهرت آب خضر از آن است كه آن را بارها به دهان تو مانند كرده‌اند.و لب‌تو آن قدر شيرين است كه نبات مصرى را تحت الشعاع خود قرار داده و از رونق انداخته است.]

 ۵ -من از اين بيمارى،حقيقتا شفا نخواهم يافت،زيرا كه از جانب تو اى عزيز،اميدى به مداوا و

معالجه نيست.[دواى درد من وصال توست.اما اميدى به وصال تو ندارم.]

6-اى عزيز من،چرا دل نازك مرا-كه مانند شيشه شكننده است-از روى سنگدلى مى‌شكنى؟

 ٧ -لب تو مانند خضر و دهانت مانند چشمه‌ى آب زندگانى و قد تو مانند سرو،كمرت به نازكى مو و

اندامت به سپيدى عاج است!

 ٨ -آرزوى شاهى مانند تو در دل من افتاده است؛كاش من كوچك‌ترين ذره‌ى خاك درگاه تو بودم.

****

دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. درود و خسته نباشيد
    اين توضيحات رو از از جاي ديگري در فضاي مجازي پيدا كردم و دراينجا درج ميكنم ، اگر صحيح هست تاييد بفرماييد. ممنون
    سزد = لایق ، شایسته
    تاج = افسر
    چشم شوخ = چشم شهلا و زیبا
    خَتا = شهری درترکستان که زیبا رویان آن مشهورند
    خُتَن = شهری درچین که هرساله عروس دریایی چین از آنجاست
    ماچین = نام مکانی است
    خراج = مالیات
    بَیاض = سفیدی ، زیبایی
    عارض = چهره ، رخسار
    سواد = سیاهی، اطراف شهرها
    داج = تاریک
    ظلمت داج = شب کاملاً تاریک
    آب خضر = آب حیات
    زُجاج = شیشه
    آب حيوان = آب زندگاني
    بر = آغوش
    به هیات عاج = به سفیدی عاج
    هوی = عشق
    کمینه = کمترین
    در = درگاه
    کاج = کاشکی
    معنی بیت ۲: دیدگان تو دردلبری گستاخ هستند بطوری که سرزمین ترکستان و حبش را به هم ریخته و سرزمینهای ماچین و هند به تاب و پیچ زلفان تو مطیع هستند و مالیات می دهند.
    معنی بیت ۸: محبت تو که مانند شاه عالی مقام هستی برحافظ افکنده. کاش همیشه کمترین غلام خاک در تو بودم.

  2.  ١ -تويى كه از همه‌ى زيبارويان كشور زيباتر و برتر هستى و شايسته است كه همه‌ى دلبران به توباج دهند.[تاج ديگران بودن،كنايه از سر و سرور بودن و باج دادن كنايه از اطاعت و پيروى است. پس‌مى‌گويد:تو از همه زيباتر و برترى و همه بايد از تو اطاعت كنند.]
     ٢ -چشمان شوخ و پر كرشمه‌ى تو،سرزمين ختا و حبش را به هم ريخته و آشفته كرده و سرزمين‌
    چين و هند،خراجگزار زلف تواند.[ختا،سرزمين سفيد پوستان و حبش كشور سياه پوستان است.دراين جا،در مقام تعميم،سراسر جهان-اعم از مركز سفيد پوستان و سياه پوستان-منظور نظر است.ماچين و هند هم دو كشور پر جمعيت جهان هستند و در اين جا مقصود كثرت خراجگزاران زلف معشوق‌است.]
     ٣ -سپيدى روى تو مانند روشنايى خورشيد و سياهى زلف تو مانند تاريكى شب است.
     ۴ -دهان شيرين تو موجب رواج و اشتهار آب خضر شده و لب شيرين تو،نبات مصرى را از رونق و
    رواج انداخته است.[يعنى شهرت آب خضر از آن است كه آن را بارها به دهان تو مانند كرده‌اند.و لب‌تو آن قدر شيرين است كه نبات مصرى را تحت الشعاع خود قرار داده و از رونق انداخته است.]
     ۵ -من از اين بيمارى،حقيقتا شفا نخواهم يافت،زيرا كه از جانب تو اى عزيز،اميدى به مداوا و
    معالجه نيست.[دواى درد من وصال توست.اما اميدى به وصال تو ندارم.]
    6-اى عزيز من،چرا دل نازك مرا-كه مانند شيشه شكننده است-از روى سنگدلى مى‌شكنى؟
     ٧ -لب تو مانند خضر و دهانت مانند چشمه‌ى آب زندگانى و قد تو مانند سرو،كمرت به نازكى مو و
    اندامت به سپيدى عاج است!
     ٨ -آرزوى شاهى مانند تو در دل من افتاده است؛كاش من كوچك‌ترين ذره‌ى خاك درگاه تو بودم.
    ****
    دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

  3. با سلام
    استاد موسوی گرما رودی در فایل صوتی که منتشر نموده اند متاسفانه آب خِضِر(خ و ض را با کسره) خوانده اند که اشتباه است ودر اینجا منضور آب حیات است که نوشین به درستی معنی فرموده است. با سپاس از نوشین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا