غزل ۰۹۵- مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
معانی لغات غزل (۹۵)
مدام: همیشه، شراب و در اینجا همیشه معنا میدهد.
نسیم: رایجه، بوی خوشی که از نسیم به مشام میرسد.
جعد: چین و شکن، پیچیده و گرهگیر.
خراب: در اینجا به معنی مست و لایعقل، فاسد.
فریب: عشوه، دراینجا کنایه از شراب چشم است.
چندین شکیبایی: شکیبایی فراوان و مُمتَّد.
شمع دیده افروزیم: اضافه تشبیهی و کنایه از اینکه چشم به دیدار جمالت روشن کنیم.
َسوادِ لوح: سیاهی صفحه.
سَوادِ لوح بینش: سیاهی مردمک چشم.
خال هندو: خال سیاه.
برقع: روبنده، پارچهیی که جهت ناشناس ماندن بر روی صورت آویزان کنند.
برافشان: تکان بده، بلرزان.
افسون: سحر و جادو.
همت: اراده قوی و مجازاً به معنای بینیازی.
معانی ابیات غزل (۹۵)
(۱) پیوسته بوی خوش گیسوان تا بدارت مرا مست و شاداب نگهداشت و باده چشم جادوییات مرا خراب نگه میدارد.
(۲) بعد ازمدتها صبر و انتظار آیا میتوان شبی شمع خاموش چشم خود را در محراب ابروان تو روشن کنیم.
(۳) بدان سبب سیاهی مردمک چشم را گرامی میدارم که شبیه نقش خال سیاه چهرهتوست.
(۴) اگر مایلی به اصلاح و آرایش جهان دست بیابی به باد صبا بگو که روبنده را از رویت کنار بزند (تا دیده شوی).
(۵) و اگر خواستار آنی که راه و رسم نابودی را از دنیا براندازی، زلفهای خود را افشان کن تا از هر تار مویت هزاران جان دربند رهایی یابد.
(۶) من و نسیم صبا، دو بیچاره و سرگردان نومیدیم. من به سبب جاذبه به سحر چشمان مست تو و باد صبا از اثر بوی گیسوانت.
شرح ابیات غزل(۹۵)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمن سالم
*
شاه منصور برادرزاده شاهشجاع وبرادر شاه یحیی است و سالها در تحت فرمان شاهشجاع و در دستگاه او با حافظ مأنوس بوده است. این غزل را حافظ در پیرانه سر برای شاه منصور سروده و تاریخ آن احتمالاً قبل از سال ۷۹۰ باشد زیرا شاه منصور در سال ۷۹۰ پس از شکست شاهیحیی بر شیراز مسلط و تا پایان عمر حافظ یعنی سال ۷۹۲ حاکم شیراز بود ودر سال ۷۹۵ در جنگ با تیمور کشته شد.
شاعردر مطلع غزل حالت چشم انتظاری و آرزوی باطنی خود را که او به سلطنت وقدرت دست یابد، بازگو کرده و در بیت دوم چنین وانمود میکند که آیا پس از سالها انتظار آیا وقت آن نرسیده که چشممان به جمال تو بر سریر سلطنت بیفتد. و در بیت سوم این خال موروثی خانواده آلمظفر را که در صورت اکثر مردان این خانواده فیالجمله شاهمنصور بود میستاید. در بیت چهارم شاه منصور را تشجیع به قیام کرده و در بیت پنجم راه و رسم حکومت را به او یادآور میشود و با کنایه به او میفهماند که مردم در زیر فشار و دربند اسارت استبدادند. قیام کن و آنها را رهایی بخش و بالاخره دربیت ششم خود را مانند بادصبا سرگردان و بیحاصل نامیده و از اینکه در آرزوی توفیق او به سر میبرد غزل را به پایان میرساند و مضمون بیت مقطع این غزل را جای دیگر چنین سروده است:
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
این غزل یکی از غزلهای ذو وجهین حافظ است که صورت ظاهر عاشقانه آن بسیار لطیف و ایهامات آن بسیار با ظرافت جا افتاده است.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
معاني لغات غزل (95)
مدام: هميشه، شراب و در اينجا هميشه معنا ميدهد.
نسيم: رايجه، بوي خوشي كه از نسيم به مشام ميرسد.
جعد: چين و شكن، پيچيده و گرهگير.
خراب: در اينجا به معني مست و لايعقل، فاسد.
فريب: عشوه، دراينجا كنايه از شراب چشم است.
چندين شكيبايي: شكيبايي فراوان و مُمتَّد.
شمع ديده افروزيم: اضافه تشبيهي و كنايه از اينكه چشم به ديدار جمالت روشن كنيم.
َسوادِ لوح: سياهي صفحه.
سَوادِ لوح بينش: سياهي مردمك چشم.
خال هندو: خال سياه.
برقع: روبنده، پارچهيي كه جهت ناشناس ماندن بر روي صورت آويزان كنند.
برافشان: تكان بده، بلرزان.
افسون: سحر و جادو.
همت: اراده قوي و مجازاً به معناي بينيازي.
معاني ابيات غزل (95)
(1) پيوسته بوي خوش گيسوان تا بدارت مرا مست و شاداب نگهداشت و باده چشم جادوييات مرا خراب نگه ميدارد.
(2) بعد ازمدتها صبر و انتظار آيا ميتوان شبي شمع خاموش چشم خود را در محراب ابروان تو روشن كنيم.
(3) بدان سبب سياهي مردمك چشم را گرامي ميدارم كه شبيه نقش خال سياه چهرهتوست.
(4) اگر مايلي به اصلاح و آرايش جهان دست بيابي به باد صبا بگو كه روبنده را از رويت كنار بزند (تا ديده شوي).
(5) و اگر خواستار آني كه راه و رسم نابودي را از دنيا براندازي، زلفهاي خود را افشان كن تا از هر تار مويت هزاران جان دربند رهايي يابد.
(6) من و نسيم صبا، دو بيچاره و سرگردان نوميديم. من به سبب جاذبه به سحر چشمان مست تو و باد صبا از اثر بوي گيسوانت.
شرح ابيات غزل(95)
وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن
بحر غزل: هزج مثمن سالم
*
شاه منصور برادرزاده شاهشجاع وبرادر شاه يحيي است و سالها در تحت فرمان شاهشجاع و در دستگاه او با حافظ مأنوس بوده است. اين غزل را حافظ در پيرانه سر براي شاه منصور سروده و تاريخ آن احتمالاً قبل از سال 790 باشد زيرا شاه منصور در سال 790 پس از شكست شاهيحيي بر شيراز مسلط و تا پايان عمر حافظ يعني سال 792 حاكم شيراز بود ودر سال 795 در جنگ با تيمور كشته شد.
شاعردر مطلع غزل حالت چشم انتظاري و آرزوي باطني خود را كه او به سلطنت وقدرت دست يابد، بازگو كرده و در بيت دوم چنين وانمود ميكند كه آيا پس از سالها انتظار آيا وقت آن نرسيده كه چشممان به جمال تو بر سرير سلطنت بيفتد. و در بيت سوم اين خال موروثي خانواده آلمظفر را كه در صورت اكثر مردان اين خانواده فيالجمله شاهمنصور بود ميستايد. در بيت چهارم شاه منصور را تشجيع به قيام كرده و در بيت پنجم راه و رسم حكومت را به او يادآور ميشود و با كنايه به او ميفهماند كه مردم در زير فشار و دربند اسارت استبدادند. قيام كن و آنها را رهايي بخش و بالاخره دربيت ششم خود را مانند بادصبا سرگردان و بيحاصل ناميده و از اينكه در آرزوي توفيق او به سر ميبرد غزل را به پايان ميرساند و مضمون بيت مقطع اين غزل را جاي ديگر چنين سروده است:
صبا به چشم من انداخت خاكي از كويش
كه آب زندگيم در نظر نميآيد
اين غزل يكي از غزلهاي ذو وجهين حافظ است كه صورت ظاهر عاشقانه آن بسيار لطيف و ايهامات آن بسيار با ظرافت جا افتاده است.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
شمع چشم خود را در ابروی تو روشن کنیم، شمع در محراب افروخت اشاره به رسم روشن کردن شمع در محراب مسجد و مقامهای متبرک برای نیاز خواستن دارد. شرح دکتر حسینعلی هروی
بیت آخر: آفرین بر همتی که حافظ دارد، زیرا از دنیا و عقبی، غیر از خاک سر کوی تو چیز دیگری در نظرش باارزش نیامده است ویا جز آن خاک، سرمه و توتیایی در چشم نمیریزم.