غزل ۰۹۰- ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینهٔ خدای نما میفرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا میفرستمت
معانی لغات غزل (۹۰)
هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سلیمان، پوپک.
هدهد صبا: (اضافه تشبیهی) نسیم صبا به هدهد تشبیه شده.
سبا: نام شهری در یمن که ملکه آن به نام بلقیس بود و بنا به روایتی، سلیمان او را به زنی اختیار کرد.
طایر: پرنده، مرغ پروازی.
خاکدان غم: دنیای خاکی غمانگیز.
قرب و بعد: نزدیکی و دوری.
عیان: آشکارا.
درصحبت شمال و صبا: به همراهی باد شمال و نسیم صبا.
نوا: گروگان.
ثنا: درود، تحسین، آفرین.
تفرج: سیر و گردش.
صنع خدای: مصنوع و مخلوق خدای، آفریده خدا.
آئینه خدای نما: آیینهیی که خدا را نمایان میسازد.
قول و غزل: تصانیف سابق از چهار قسمت تشکیل میشده: ۱- قول یا شعر عربی، ۲- غزل یا شعر فارسی، ۳- ساز یا آهنگ، ۴- نوا یا نغمهیی از نغمات موسیقی مثل نغمه اصفهان و غیره.
هاتف غیب: فرشته غیب، فرشتهیی که از عالم غیب آواز میدهد، آواز دهنده غیبی.
معانی ابیات غزل (۹۰)
(۱) ای نسیم صبا که به مانند هدهد، پرنده پیامی، تو را به کشور صبا روانه میکنم. ببین که تو را به چه جای دوری میفرستم.
(۲) حیف از پرندهیی چون تو است که در این سرزمین غمانگیز باشد. تو را از اینجا به کانون وفا و کوی جانان رهسپار میکنم.
(۳) در امر عشق مسئله نزدیک و دور بودن مطرح نیست من به وضوح تو را میبینم و به سوی تو دعا میفرستم.
(۴) هر بامداد و شامگاه کاروانی از دعای خیر به همراهی نسیم شمال و صبا به سویت گسیل میدارم.
(۵) برای اینکه هجوم سپاه غم تو سبب ویرانی ملک دلم نشود جان عزیز خود را به عنوان گروگان به پیش تو میفرستم.
(۶) ای که از دیده دور و در دلم مآوا داری من دعا گوی توام و به سویت درود میفرستم.
(۷) با تماشای صورت خود، از ساخته و پرداخته آفریدگار لذت ببر زیرا برای تو آیینهیی میفرستم که چهره خدا را نمایان میسازد.
(۸) برای اینکه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برایت ارسال میدارم.
(۹) ساقی بیا. (چرا) که فرشته عالم غیب به من مژده داد که با درد بساز. من برای تو دوا میفرستم.
(۱۰) حافظ! ذکر خیر و یاد تو، جای سرود مجلس ما را گرفته است. برایت اسب و قبا میفرستم بسوی ما شتاب کن.
شرح ابیات غزل (۹۰)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
*
خاقانی:
ای صبحدم ببین به کجا میفرستمت
نزدیک آفتاب وفا میفرستمت
از میان غزلهای حافظ آن که بیش از همه یادآور داستانهای قرآنی و بازگو کننده اشارات آیات آن داستانهاست یکی غزل شماره ۸۸ : (شنیدهام سخنی خوش که پیرکنعان گفت) و دیگری این غزل مورد بحث است. در غزل ۸۸ شاعر به ریزه کاریهای آیات سوره یوسف نظر داشته و هر خواننده بصیر و مطلع به نکات و آیات سوره شریفه یوسف، با خواندن آن میتواند از حال و هوای اندیشه و فکر حافظ و تسلط او بر نشانهگذاری از معلومات خود در آن غزل به خوبی آگاه شود.
این غزل مورد شرح هم تقریباً تمام ابیات آن متکی به آیههای قرآنی است. تنها شاعر هنرآفرین و بیهمتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاری مانند حافظ میتواند چنین هنرنمائی کند آن هم در غزلی که به صورت ظاهر در حکم پاسخنامهیی است به نامه شاه شیخ ابواسحاق.
شاعر در بیت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد یعنی پیک حضرت سلیمان به شهر سبا، شهری دور دست، شهری که محبوب او در آنجاست میفرستد و این همان کاری است که سلیمان برای بلقیس انجام داد و این یادآور مضمون و تلمیحی است به آیة شریفة ۲۸ سوره نمل: اذهب بکتابی هذا فالقه الیهم ثم تول عنهم فانظر ماذا یرجعون.
این نامه را ببر نزد ایشان پس رو بگردان سپس ببین چه جواب میگویند.
دربیت سوم با آوردن کلمههای قرب و بعد یادآور آیههای ۵ و ۶ و ۷ سوره المعارج میشود. ۵ فاصبر صبراً جمیلاً ۶ انهم یرونه بعیداً ۷ ونریه قریباً.
پس صبر کن صبر نیکو. بدرستی که ایشان آن را دور میبینند. و ما آن را نزدیک و با آوردن کلمه (میبینمت عیان) اشاره به آیه ۷ دارد.
در بیت چهارم شاعر اشاره به آیه ۱۱ سوره سبا میکند:
ولسلیمان الریح غذوها شهر و رواحها شهر… و برای سلیمان، باد صحبگاهانش ماهی بود و شباهنگاهش ماهی…
در اینجا باید گفت که تسلط ذهن حافظ که حافظ قرآن است به مفاد این آیه و تجسم کلمات غدوها و رواحها در پیش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوی کلمات صبح و شام توجه داده و برای آن مضمون ارسال دعای خیربوسیله بادصبا و نسیم شمال میسازد زیرا باد صبا و نیسم شمال پیک حضرت سلیمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوری بود که هر روز به اندازه یک ماه و هر شام به اندازه یک ماه طی طریق میکردند.
دربیت پنجم شاعر مضمونی دارد که ظاهر آن چنین معنا میدهد: تا ملک دلم از لشکر غم تو خراب نشود جان عزیز خود را به صورت گروگان پیش تو میفرستم این صورت ظاهر معنا را صورت باطنی دیگری در بطن مستتر است. در تفاسیر سوره نمل و داستان حضرت سلیمان و بلقیس و از فحوای آیات اینسوره شریفه که بصورت موجز بیان شده برمیآید که با رسیدن نامه سلیمان به بلقیس و دعوت او به دین توحیدی و مشورتی که بلقیس با سران و بزرگان لشکر خود کرد و به هنگام اخذ تصمیم نهایی گفت ما با پادشاهان در نمیافتیم و آیه ۳۴ سوره نمل بازگو کننده نظریه بلقیس و علت انصراف او از جنگ با سلیمان است: قالت ان الملوک اذا خلوا قریه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و کذلک یفعلون. بلقیس گفت به درستی که هرگاه پادشاهان در قریهیی وارد شوند آن را به تباهی میکشند و عزیزان اهل آن را ذلیل میگردانند و از اینگونه کارها میکنند.
و تصمیم به رفتن نزد حضرت سلیمان گرفت و نفس عمل حضور یافتن بلقیس در دربار پادشاهی که او را به جنگ تهدید کرده بود چنین معنا میدهد که او خود را در این معامله گروگان کرد و به همین دلیل حافظ در بیت پنجم میفرماید: (جان عزیز خود به نوا میفرستمت).
در بیت ششم حافظ خطاب به محبوب خود میفرماید (ای غایب از نظر که شدی همنشین دل) و تلمیحی است به آیه ۲۰ سوره نمل: و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین. جویایپرنده شد پسگفتچیست مرا که هدهد را نمیبینم؟ یا او از غائبین است.
شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد میداند که از نظر سلیمان غایب شده و همنشین بلقیس گشته است و بدون شک مضمون غیاب هدهد و عبارت آیه شریفه: منالغائبین که در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پیش چشم او جلوهگری بوده است برای محبوب خود یعنی شاه ابواسحاق مسافر و غایب از نظر، مضمون ساخته است.
از مضمون و معنای بیت هشتم چنین برمیآید که یکی از وظایف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاهشجاع تنظیم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجرای آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا که آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهای حافظ اکثراً در اوزانی است که با دستگاههای اصلی آواز ایرانی تناسب کامل دارد و از آنجایی که خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسیقی بوده است راز و رمز عمر جاویدان غزل را در توافق آن با اجرای در دستگاههای موسیقی میدانسته است و از اینروست که همین غزل را که به منزله پاسخنامه شاه است به نحوی ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجرای آن دردیار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به یاد دوست خود بیندازند.
شاعر در دو بیت آخر غزل، فکری را که در ضمیر باطن خود داشته پیاده کرده و چنین میگوید سروش غیبی مرا نوید داد که با درد فراق خوکن و من به زودی برای تو دوا میفرستم و وصل جانان را نصیب تو میکنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست ای ساقی تو بیا که دوای این درد در جام شراب توست. پس از این حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنین میگوید که برای مجلس ما سرود و قول و غزل فرستادهیی سروده مجلس ما همان ذکر خیر تو است و ما هم اشتیاق زیارت تو را داریم از اینرو وبرای تو اسب و قبا میفرستم تا هرچه زودتر به سوی من بشتابی. و در ضمن تلمیحی است به آیه ۳۵ سوره نمل:
و انی مرسله بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. و بدرستی که من فرستندهام به سوی ایشان هدیهیی و نظر کنندهام که به چه فرستادگان برمیگردند.
و برابر مفاد تفاسیر بلقیس با ارسال اسب و هدایای گرانقیمت و زیورآلات درصدد آزمایش حضرت سلیمان برآمد.
و این دعوت غیرمستقیم که حافظ در دهان طرف مقابل میگذارد و خود را دعوت میکند یکی از چشمههای رندی شاعر دل آگاه ما را به اثبات میرساند و در غزل بعدی مشاهده خواهیم کرد که این تقاضا با صراحت بیشتری عنوان شده است.
توضیحاً این غزل را حافظ در پاسخنامه شیخابواسحاق سروده و برای او فرستاده است
****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
اى هدهد صبا به سبا ميفرستمت بنگر كه از كجا به كجا ميفرستمت هدهد صبا-اضافهء بيانى است،و هدهد مرغى است كه عوام آن را شانه بسرگويد،اين مرغ يكى از پيكهاى حضرت سليمان بوده.
سبا-كشور بلقيس زن حضرت سليمان است.
ميفرستمت-مى،ادات حال و ميفرستمت،فعل حال مشتق از فرستيدن.و«ميم»ضمير مرفوع متصل فاعلى و«تا»ضمير منصوب متصل مفعولى.
بنگر-فعل امر مخاطب از نگريدن.
بكجا-با حرف صله و كجا ادات استفهام در مكان.
محصول بيت-اى هدهد صبا ترا بسبا ميفرستم،ببين كه از كجا تا به كجا ميفرستمت، يعنى اى هدهد صبا تو را به كوى جانان ميفرستم كه سباى عاشقان كوى جانان است، بنگر كه ترا به چه مقام عزيز و شريف ميفرستم، چون عشاق براى كشف اسرار عشق يك همراز و همزبان پيدا نميكنند از آن جهت با صبا محاكا و مصاحبت ميكنند به همين سبب است كه به صبا بريد عشاق و پيك مشتاقان گويند.
حيف است طايرى چو تو در خاكدان غمز اينجا بآشيان وفا مىفرستمت مراد از طاير،اينجا مرغ است.
خاكدان-مزبله را گويند.خاكدان غم،اضافهء بيانى است.
محصول بيت-خواجه خطاب به هدهد صبا ميفرمايد: حيف است مرغى چون تو در خاكدان غم باشد. يعنى دنيا كه مزبلهی غم است ماندن طاير بلند پروازى چونتو،در آنجا حيف است، پس ترا بآشيان وفا يعنى كوى جانان ميفرستم.
در راه عشق مرحلهی قرب و بعد نيستمىبينمت عيان و و دعا ميفرستمت مرحله-مسافرت و فاصله را گويند.
بينمت- فعل حال و ميم(ضمير)متكلم فاعلى و تا مفعولش.
عيان- به كسر عين از باب مفاعله مصدر است به معناى معاينه.
محصول بيت-خطاب را از هدهد صبا بجانان متوجه نموده ميفرمايد:در طريقعشق مرحلهء قرب و بعد نيست،ترا آشكار مىبينم و برايت دعا ميفرستم،وقتى عشقعاشق بحد كمال رسيد بهر كجا كه نگاه كند جانان خود را مىبيند.پس عبارت«عيانمىبينمت»بهمين تعبير است،در مصرع دوم«ميفرستمت»متضمن معناى ميكنم ميباشدو الا از جهت معنا استقامت پيدا نميكند.
هر صبح و شام قافلهء از دعاى خيردر صحبت شمال و صبا ميفرستمت قافله از«قفل يقفل»يعنى از باب نصر اسم فاعل است،و در اصل طايفهء قافله بودهكه از كثرت استعمال موصوف متروك شده،مصدرش قفول ميآيد،در لغت بمعناىبرگشتن از سفر است اما در اصطلاح و در استعمال جماعت مسافرين را گويند،چهبسفر رفته باشند و چه هنوز نرفته باشند و چه از سفر برگشته باشند.اما بشرط اينكهجماعت قافله عساكر باشند.
يا آخر براى وحدت است يعنى يك قافله.
شمال-بفتح شين باد يا نسيمى كه از جانب قبله آيد و بادى كه در مقابلش ميوزدجنوب گويند بفتح جيم.
مراد از صحبت در اينجا مصاحبت و مقارنت ميباشد.
محصول بيت-هر صبح و شام قافلهاى از دعاى خير يعنى ادعيهء كثيره همراه باد صبا و شمال برايت ميفرستم،زيرا اينها مريد عاشقان و پيك مشتاقاناند.حاصل اينكهاز هر حيث باسرار عشاق محرمند.
اى غايب از نظر كه شدى همنشين دلمىگويمت دعا و ثنا ميفرستمت اى-حرف ندا و منادا محذوف بتقدير كلام:اى جانان غايب از نظر.
كه-حرف رابط صفت.و شدى،فعل ماضى مفرد مخاطب.
همنشين دل-هم،ادات مقارنت است چون كلمات هم حجره و هم خانه و همسفر.اضافهء همنشين«بدل»تقريبا داراى معناى نزديك باضافهء اسم فاعل بمفعولشميباشد.
محصول بيت-اى جانان غايب از نظر كه مقارن و مصاحب دلى.شب و روزدعايت ميكنم و برايت ثنا ميفرستم،مراد خواجه ازين بيان اين است كه ظاهرا و باطنابدعا و ثنايت مشغولم،ظاهرا يعنى با زبان و مشافهة و باطنا بوسيلهء نامه و مكتوب.
تا لشكر غمت نكند ملك دل خرابجان عزيز خود بنوا ميفرستمت تا-حرف تعليل است.
ملك-بضم ميم و بسكون لام در اين شعر بمعناى مملكت آمده.
دل-در اينجا بمعناى خاطر است،در اصل تركيب«ملك دلم»درست استبضرورت وزن و بقرينهء اسم ظاهر و ضمير متكلم در مصرع ثانى ميم حذف شده است.
خود-اينجا بمعناى شخص خود است.
بنوا-با افادهء معيت نمايد.و نوا،اينجا بمعناى برگ و ساز و ارزق ميباشد.
در اصل تركيب«برسم نواست».
محصول بيت-براى اينكه لشكر غمت ملك دلم را خراب نكند جان عزيزخود را براى لشكر غمت آذوقه فرستادم جايز است باء«بنوا»زايد باشد.
تا مطربان ز شوق منت آگهى دهندقول و غزل بساز و -نوا- ٢ ميفرستمت تا-حرف تعليل،مطربان-جمع مطرب،و در اينجا مراد سازندگان و گويندگان ميباشد.
شوق و اشتياق-علاقهء نفس بچيزى يا تمايل شديد نفس را گويند.
منت-تا ضمير خطاب است،در آگهى،يا حرف مصدر.و دهند،فعل مضارعجمع غايب.
قول و غزل-هر كدام از علم انغام نوعى ميباشد،چنانكه عارف فن ميداندچه نوع فن است.
بساز-با بمعناى مع است،و ساز در اينجا بمعناى آهنگ ميباشد و مطلقا بآلاتموسيقى ساز گويند.
نوا اسم نغمهء از نغمات است نغمهء اصفهان كه يكى از اصول اربعه است فرعىدارد.يكى از فرعياتش حسينى و يكى ديگر هم نوا ميباشد،و بعض از اهل نغمه اينها راپرده اصطلاح ميكند،و لا مناقشة فى الاصطلاح.نوا،لفظ مشترك است چون اسم يكىاز آلات موسيقى نيز ميباشد،اما در زمان فعلى اين نوع آلت نوازندگى مهجور ومتروك است فى الجمله در اين شعر«نوا»بطريق ايهام واقع شده است.
محصول بيت-براى اينكه مطربان از اشتياق من نسبت بتو آگاهت نمايندقول و غزل تصنيف نموده و با ساز و نوا برايت فرستادم.بعض از مفسرين معناى قول وغزل و ساز و نوا را در اين مقام ندانستهاند و خيلى هم در اين كلمات تصرف نمودهاند.
البته نبايد بآنها توجه شود،خلاصه خواجه ميگويد اشعار را باين دليل بطرز مقاماتو نغمات فرستادم كه هنگام شنيدن از مطربان شوق و اشتياق مرا نسبت بخودت بدانى.
ساقى بيا كه هاتف غيبم بمژده گفتبا درد صبر كن كه دوا ميفرستمت هاتف-در اين قبيل موارد آواز غيبى را گويند كه صاحب صدا ديده نميشود بمژده-مضاف كلمه محذوف است،يعنى«بطريق مژده»مراد است.
محصول بيت-اى ساقى بيا كه هاتف غيب بطريق مژده بمن گفت:با درد بسازكه برايت دوا ميفرستم،يا درد صبر كن،به تقدير حرف ظرف بودن«با»و يا بدردصبر كن بتقدير صله بودن با.
در روى خود تفرج صنع خدا بكنكاينيهء خداى نما ميفرستمت اضافهء تفرج بصنع اضافهء مصدر بمفعولش ميباشد،و صنع مصدر است كه بفاعلخود يعنى بخدا اضافه شده.
كه-حرف تعليل.
خداى نما-تركيب وصفى است،يعنى آيينهء كه خدا را نمايان سازد،در اينبيت مراد از صنع،مصنوع ميباشد يعنى مخلوق خدا.
محصول بيت-در روى خود صنع خدا را تماشا كن كه برايت آيينهء خدا نماميفرستم،جايز است اين بيت تتمهء بيت«هاتف غيبم مژده داد»باشد،خلاصه برايتآيينهء قلبى ميفرستم،روى با كمالت را مقابل آن نگهدار و نظرى كن صنع خدا رادر آن مشاهده كن،چنانكه واقع است.
بيتاى نور خدا در نظر از روى تو ما رابگذار كه در روى تو بينيم خدا را حافظ سرود مجلس ما ذكر خير تستتعجيل كن كه اسب و قبا ميفرستمت سرود-آهنگ و نواست.
ذكر خير-يعنى ذكرى كه خير و خوبى را بيان كند.
قبا-يكنوع لباس است كه جلويش سراسر باز است.
محصول بيت-خواجه بطريق تجريد ميفرمايد:اى حافظ سرود مجلس ما ترا بخوبى ياد كردن است.زود باش كه برايت اسب و قبا فرستادم،بيا و مجلس ما رامشرف كن،احتمال دارد مراد از قبا در اين شعر بارانى باشد،زيرا وقتى يكى ازاكابر عزيز كسى را بمجلس خود دعوت مينمود،رسم بوده كه برايش اسب و يكبارانى ميفرستاد على الخصوص كه روز بارندگى باشد.و له رحم روحه
شرح سودی بر حافظ
واقعا از همه دست اندرکاران تهیه چنین سایت چر محتوایی ممنونم و از اینکه می بینم هنوز کسانی هستند که اینجوری فرهنگ یک ملت رو زنده نگه می دارند به خودم می بالم و به ایرانی بودنم افتخار می کن. همیشه پاینده و سرافراز باشید
سلام اگر امکان پذیر است تفسیر این غزل را برایم ارسال کنید سپاسگذارم
با سلام و درود بر شما وجود این سایت درست خوندن حافظ را میاموزد ای کاش شرح کوتاهی از غزلها داده میشد که شاه کار بود موفق و شاد باشد
معاني لغات غزل (90)
هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سليمان، پوپك.
هدهد صبا: (اضافه تشبيهي) نسيم صبا به هدهد تشبيه شده.
سبا: نام شهري در يمن كه ملكه آن به نام بلقيس بود و بنا به روايتي، سليمان او را به زني اختيار كرد.
طاير: پرنده، مرغ پروازي.
خاكدان غم: دنياي خاكي غمانگيز.
قرب و بعد: نزديكي و دوري.
عيان: آشكارا.
درصحبت شمال و صبا: به همراهي باد شمال و نسيم صبا.
نوا: گروگان.
ثنا: درود، تحسين، آفرين.
تفرج: سير و گردش.
صنع خداي: مصنوع و مخلوق خداي، آفريده خدا.
آئينه خداي نما: آيينهيي كه خدا را نمايان ميسازد.
قول و غزل: تصانيف سابق از چهار قسمت تشكيل ميشده: 1- قول يا شعر عربي، 2- غزل يا شعر فارسي، 3- ساز يا آهنگ، 4- نوا يا نغمهيي از نغمات موسيقي مثل نغمه اصفهان و غيره.
هاتف غيب: فرشته غيب، فرشتهيي كه از عالم غيب آواز ميدهد، آواز دهنده غيبي.
معاني ابيات غزل (90)
(1) اي نسيم صبا كه به مانند هدهد، پرنده پيامي، تو را به كشور صبا روانه ميكنم. ببين كه تو را به چه جاي دوري ميفرستم.
(2) حيف از پرندهيي چون تو است كه در اين سرزمين غمانگيز باشد. تو را از اينجا به كانون وفا و كوي جانان رهسپار ميكنم.
(3) در امر عشق مسئله نزديك و دور بودن مطرح نيست من به وضوح تو را ميبينم و به سوي تو دعا ميفرستم.
(4) هر بامداد و شامگاه كارواني از دعاي خير به همراهي نسيم شمال و صبا به سويت گسيل ميدارم.
(5) براي اينكه هجوم سپاه غم تو سبب ويراني ملك دلم نشود جان عزيز خود را به عنوان گروگان به پيش تو ميفرستم.
(6) اي كه از ديده دور و در دلم مآوا داري من دعا گوي توام و به سويت درود ميفرستم.
(7) با تماشاي صورت خود، از ساخته و پرداخته آفريدگار لذت ببر زيرا براي تو آيينهيي ميفرستم كه چهره خدا را نمايان ميسازد.
(8) براي اينكه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برايت ارسال ميدارم.
(9) ساقي بيا. (چرا) كه فرشته عالم غيب به من مژده داد كه با درد بساز. من براي تو دوا ميفرستم.
(10) حافظ! ذكر خير و ياد تو، جاي سرود مجلس ما را گرفته است. برايت اسب و قبا ميفرستم بسوي ما شتاب كن.
شرح ابيات غزل (90)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف
*
خاقاني:
اي صبحدم ببين به كجا ميفرستمت
نزديك آفتاب وفا ميفرستمت
از ميان غزلهاي حافظ آن كه بيش از همه يادآور داستانهاي قرآني و بازگو كننده اشارات آيات آن داستانهاست يكي غزل شماره 88 : (شنيدهام سخني خوش كه پيركنعان گفت) و ديگري اين غزل مورد بحث است. در غزل 88 شاعر به ريزه كاريهاي آيات سوره يوسف نظر داشته و هر خواننده بصير و مطلع به نكات و آيات سوره شريفه يوسف، با خواندن آن ميتواند از حال و هواي انديشه و فكر حافظ و تسلط او بر نشانهگذاري از معلومات خود در آن غزل به خوبي آگاه شود.
اين غزل مورد شرح هم تقريباً تمام ابيات آن متكي به آيههاي قرآني است. تنها شاعر هنرآفرين و بيهمتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاري مانند حافظ ميتواند چنين هنرنمائي كند آن هم در غزلي كه به صورت ظاهر در حكم پاسخنامهيي است به نامه شاه شيخ ابواسحاق.
شاعر در بيت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد يعني پيك حضرت سليمان به شهر سبا، شهري دور دست، شهري كه محبوب او در آنجاست ميفرستد و اين همان كاري است كه سليمان براي بلقيس انجام داد و اين يادآور مضمون و تلميحي است به آية شريفة 28 سوره نمل: اذهب بكتابي هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون.
اين نامه را ببر نزد ايشان پس رو بگردان سپس ببين چه جواب ميگويند.
دربيت سوم با آوردن كلمههاي قرب و بعد يادآور آيههاي 5 و 6 و 7 سوره المعارج ميشود. 5 فاصبر صبراً جميلاً 6 انهم يرونه بعيداً 7 ونريه قريباً.
پس صبر كن صبر نيكو. بدرستي كه ايشان آن را دور ميبينند. و ما آن را نزديك و با آوردن كلمه (ميبينمت عيان) اشاره به آيه 7 دارد.
در بيت چهارم شاعر اشاره به آيه 11 سوره سبا ميكند:
ولسليمان الريح غذوها شهر و رواحها شهر… و براي سليمان، باد صحبگاهانش ماهي بود و شباهنگاهش ماهي…
در اينجا بايد گفت كه تسلط ذهن حافظ كه حافظ قرآن است به مفاد اين آيه و تجسم كلمات غدوها و رواحها در پيش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوي كلمات صبح و شام توجه داده و براي آن مضمون ارسال دعاي خيربوسيله بادصبا و نسيم شمال ميسازد زيرا باد صبا و نيسم شمال پيك حضرت سليمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوري بود كه هر روز به اندازه يك ماه و هر شام به اندازه يك ماه طي طريق ميكردند.
دربيت پنجم شاعر مضموني دارد كه ظاهر آن چنين معنا ميدهد: تا ملك دلم از لشكر غم تو خراب نشود جان عزيز خود را به صورت گروگان پيش تو ميفرستم اين صورت ظاهر معنا را صورت باطني ديگري در بطن مستتر است. در تفاسير سوره نمل و داستان حضرت سليمان و بلقيس و از فحواي آيات اينسوره شريفه كه بصورت موجز بيان شده برميآيد كه با رسيدن نامه سليمان به بلقيس و دعوت او به دين توحيدي و مشورتي كه بلقيس با سران و بزرگان لشكر خود كرد و به هنگام اخذ تصميم نهايي گفت ما با پادشاهان در نميافتيم و آيه 34 سوره نمل بازگو كننده نظريه بلقيس و علت انصراف او از جنگ با سليمان است: قالت ان الملوك اذا خلوا قريه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و كذلك يفعلون. بلقيس گفت به درستي كه هرگاه پادشاهان در قريهيي وارد شوند آن را به تباهي ميكشند و عزيزان اهل آن را ذليل ميگردانند و از اينگونه كارها ميكنند.
و تصميم به رفتن نزد حضرت سليمان گرفت و نفس عمل حضور يافتن بلقيس در دربار پادشاهي كه او را به جنگ تهديد كرده بود چنين معنا ميدهد كه او خود را در اين معامله گروگان كرد و به همين دليل حافظ در بيت پنجم ميفرمايد: (جان عزيز خود به نوا ميفرستمت).
در بيت ششم حافظ خطاب به محبوب خود ميفرمايد (اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل) و تلميحي است به آيه 20 سوره نمل: و تفقد الطير فقال ما لي لا اري الهدهد ام كان من الغائبين. جويايپرنده شد پسگفتچيست مرا كه هدهد را نميبينم؟ يا او از غائبين است.
شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد ميداند كه از نظر سليمان غايب شده و همنشين بلقيس گشته است و بدون شك مضمون غياب هدهد و عبارت آيه شريفه: منالغائبين كه در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پيش چشم او جلوهگري بوده است براي محبوب خود يعني شاه ابواسحاق مسافر و غايب از نظر، مضمون ساخته است.
از مضمون و معناي بيت هشتم چنين برميآيد كه يكي از وظايف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاهشجاع تنظيم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجراي آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا كه آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهاي حافظ اكثراً در اوزاني است كه با دستگاههاي اصلي آواز ايراني تناسب كامل دارد و از آنجايي كه خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسيقي بوده است راز و رمز عمر جاويدان غزل را در توافق آن با اجراي در دستگاههاي موسيقي ميدانسته است و از اينروست كه همين غزل را كه به منزله پاسخنامه شاه است به نحوي ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجراي آن درديار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به ياد دوست خود بيندازند.
شاعر در دو بيت آخر غزل، فكري را كه در ضمير باطن خود داشته پياده كرده و چنين ميگويد سروش غيبي مرا نويد داد كه با درد فراق خوكن و من به زودي براي تو دوا ميفرستم و وصل جانان را نصيب تو ميكنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست اي ساقي تو بيا كه دواي اين درد در جام شراب توست. پس از اين حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنين ميگويد كه براي مجلس ما سرود و قول و غزل فرستادهيي سروده مجلس ما همان ذكر خير تو است و ما هم اشتياق زيارت تو را داريم از اينرو وبراي تو اسب و قبا ميفرستم تا هرچه زودتر به سوي من بشتابي. و در ضمن تلميحي است به آيه 35 سوره نمل:
و اني مرسله بهديه فناظره بم يرجع المرسلون. و بدرستي كه من فرستندهام به سوي ايشان هديهيي و نظر كنندهام كه به چه فرستادگان برميگردند.
و برابر مفاد تفاسير بلقيس با ارسال اسب و هداياي گرانقيمت و زيورآلات درصدد آزمايش حضرت سليمان برآمد.
و اين دعوت غيرمستقيم كه حافظ در دهان طرف مقابل ميگذارد و خود را دعوت ميكند يكي از چشمههاي رندي شاعر دل آگاه ما را به اثبات ميرساند و در غزل بعدي مشاهده خواهيم كرد كه اين تقاضا با صراحت بيشتري عنوان شده است.
توضيحاً اين غزل را حافظ در پاسخنامه شيخابواسحاق سروده و براي او فرستاده است
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
مرسی واقعاااا به دردم خورد بیش تر از مطلب خود سایت :)))