غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۹۳- ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

۱ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
۲دایم گل این بستان شاداب نمی‌مانددریاب ضعیفان را در وقت توانایی
۳دیشب گله زلفش با باد همی‌کردمگفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
۴صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصنداین است حریف ای دل تا باد نپیمایی
۵مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردکز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
۶یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالمرخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
۷ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیستشمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
۸ای درد توام درمان در بستر ناکامیو ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
۹در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیملطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
۱۰فکر خود و رای خود در عالم رندی نیستکفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
۱۱زین دایره مینا خونین جگرم می دهتا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
۱۲حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

 

غزل ۴۹۳

وزن غزل: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (بحر هزج مثمن اخرب)

۱  ای سرور زیبایان، فریاد از دست تنهایی؛ دل بی تو به ستوه آمد، وقت آن است که بازگردی.

به جان آمدن: به تنگ آمدن، به ستوه آمدن.

۲  گل این باغ همیشه باطراوت نمی‌ ماند؛ هنگام توانایی به ضعیفان یاری کن.

مخاطب همچنان پادشه زیبایان در بیت پیشین است. به او می‌گوید جوانی گذراست و گل روی تو همیشه شاداب نخواهد ماند. حالا که توانایی داری به من ضعیف التفاتی کن.

۳  دیشب از زلفت با باد گله می‌کردم؛ باد گفت به راه خطا می‌روی، از این فکر جنون آمیز در گذر.

باد صبا گفت در فکر غلطی هستی، رسیدن به وصال زلف او فکری مالیخولیایی است از این فکر بگذر.

۴  صد باد صبا آنجا در حالیکه مقید به زنجیرند می‌رقصند؛ حریف چنین است، بر حذر باش که کار باطل و بیهوده نکنی.

باد پیمودن: کار بی‌حاصل کردن.

مضمون دنباله بیت پیشین است و گله از زلف یار با باد. باد در جواب می‌گوید آنجا، در زلف او، صد باد صبا در حالیکه به زنجیر کشیده شده‌اند، به رقص آمده‌اند -معشوق چنان عیار و زیرک است که باد را با زلف خود به زنجیر می‌کشد و همچنان اسیر خود را در زیر زنجیر می‌رقصاند، تو تصور نکن که می‌توانی به او دست یابی.

البته به زنجیر کشیدن باد امر محالی است و پیچیدن باد را در سلسله زلف معشوق، به زنجیر کشیدن آن تعبیر کرده است.

۵  آرزومندی و دوری، دور از تو، مرا به حالی در آورده است؛ که تحمل صبر و شکیبایی من از دست خواهد رفت.

دور از تو: جمله دعایی است یعنی از تو دور باد.

پایاب آبی را گویند که پا به زمین آن برسد و مجازا به معنی تاب و طافت و مقاومت است.

۶  خدایا این نکته را به چه کسی می‌شود گفت که آن معشوق هرجایی روی خود را به کسی در جهان نشان نداد.

هرجایی یعنی آنکه در یک جا قرار نگیرد، زن بدکاره، روسپی.

این بیت نمودار کامل پانتئیسم هندی (همه خدایی و هیچ خدایی) است که از مبانی عرفان شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی و مولانای رومی و نیز مجموعا از مبانی عرفان ایرانی به حساب می‌آید و می‌توان گفت پایه عقیدتی حافظ است. خدای عرفان هتدی نیرویی است پراکنده در سراسر کائنات، عاری از صفات و مشخصات انسانی.

خواجه می‌گوید معبود که درهمه جا هست و در ذرات کائنات وجود دارد، چگونه بر کسی مکشوف نمی‌شود. آیا می‌توان به کسی گفت که یک معشوقه هرجایی با همه عشقبازی می‌کند بی‌آنکه روی خود را نشان دهد. پس عارفان چگونه می‌خواهند به وصال این معشوق برسند؟

۷  ساقی چمنی که گل سرخ در آن رسته بدون روی تو رنگ و جلایی ندارد؛ ب

ا قد مانند شمشادت بخرام تا باغ را آرایش دهی.

۸  ای کسی که هنگامی که در بستر ناکامی افتاده‌ام درد تو درمان من است -هنگام ناکامی با درد تو دلخوشم- و ای کسی که وقتی در گوشه تنهایی هستم یاد تو با من رفیق و همراه است- یاد تو رفیق تنهایی من است.

۹  در دایره سرنوشت ما مثل نقطه مرکز دایره، بی‌حرکت و تسلیم حوادث هستیم؛ هر فکری که درباره ما داشته‌باشی  عین لطف است و هر حکمی که بکنی آن را پذیرا هستیم.

تسلیم از اصطلاحات صوفیه است به معنی گردن نهادن به مقدرات خدا و این مقام بعد از توکل و رضا می‌آید.

دنباله مضمون بیت قبلی است. می‌گوید اگر قسمت را دایره‌ای فرض کنیم، ما مثل نقطه در مرکز این دایره قرار داریم. تسلیم محض هستیم. هر تصمیمی که درباره ما بگیری از آن گله نداریم و هر حکمی بکنی مطیعیم.

۱۰  مطابق فکر و رای خود عمل کردن در عالم رندی و آزادگی معنی ندارد؛ خودبینی و استبداد رای خلاف احکام مذهب رندی است.

از عالم رندی معنی عرفان عاشقانه خواسته و بر این مبنا گوید، مرید باید تابع مطلق پیر باشد، از گروه تبعیت کند و تمایلات شخصی را بکشد.

۱۱  از این دایره آبی رنگ خون به دل شده‌ام، شراب بده؛ تا این مشکل را در ساغر مینایی حل کنم.

مینا به معنی آبگینه الوان، و مینایی شیئی که روی آن میناکاری شده باشد، و دایره مینا کنایه از آسمان آبی رنگ است.

حل کردن: گشودن، مخلوط کردن چیزی با مایعی، مثل نمک و شکر در آب.

می‌گوید از حوادثی که گردش آسمان به سرم آورده متاثر و خون به دل هستم، شراب بده تا مشکل مسئله را در جام میناکاری شراب حل کنم.

و به هر دو معنی حل کردن توجه داشته است یعنی به تعبیری گره مشکلات را با نوشیدن شراب باز کنم و به تعبیری آنها را در ظرف شراب بریزم، و چنانکه جسمی را در مایع حل می‌کنند، آن را حل کنم و از میان ببرم.

۱۲  حافظ، شب هجران رفت، آثار خوب روزگار وصل پیدا شد؛ خوشی و شادی بر تو مبارک باد، ای عاشق شوریده حال.

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

5 دیدگاه

  1. برای خانم زهرا:
    تفاوت و تضاد دو گونه است.بدوی و نهایی.تفاوت بیت سوم و 12 بدوی است و وقتی مقام ناز و دلال را با شکایت واقعی تمییز دهیم هیچ تضادی باقی نمی ماند.

  2. اما اگر کسی تفال زد اول باید معنای شعر را بفهمد نه مانند این جنابی که معنای اشعار را نوشته از معنای راستین شعر حضرت حافظ بی گانه باشد. اگر در جواب کسی این شعر بیاید مقصود رسیدن به مراد دل و معشوقه است.بیت سوم می گوید اگر تو باشی و تو، به من نخواهی رسید ولی اراده ی معشوق به تلاقی با تو تعلق گرفته لذا به مقصود خواهی رسید ای عاشق کذایی.ذکر این نکته شاید بد نباشد که هنوز یک شرح دقیق و ساده و عامه فهم بر اشعار این عالم بلا ریب یعنی حضرت لسان الغیب نوشته نشده و شروح معمولا توسط غیر متخصصین نوشته شده و برخی متخصصین هم که شرحکی بر حافظ نوشته اند از ابراز حقیقت مطلب صریحا طفره رفته و فقط اشاراتی ره گشا دارند.

    1. ۷۸۶
      با سلام وعرض ادب
      آفرین بردوست بزرگوار ونکته سنجم نجفی!جانا سخن از زبان ما میگویی!
      ذیل ارادت به ساحت این دوست خوب، بایستی اضافه نمایم درخصوص تفسیر ابیات، بالاخص ابیات عرفانی، بایدادیبی سلوک شناس، درک کرده خصوصیات عارف وآنچه ما بین عاشق ومعشوق حقیقی میگذرد دست به قلم برده ،مختصری بنگاردوآنجا که حاجت به فال میرود شخصی که فال زده با در نظر داشت معنی کل ابیات ومقصودی که سراینده قصد انتقال آن را داشته پی به حکمتی میبردکه آن حکمت جواب اوست که هستی براساس حکمت استواروآنکس میتواند آینده را روشنترببیندکه حکمت را دریافته باشد!ازاین جهت کار مشکلی است وتفال صرفا بر اساس معانی کلمات ره به ترکستان …که گر اینگونه نبودخواهر عزیزمان(زهرا) دچار نمیشد!توصیه برادرحقیرتان استفاده از وجود حکیمان ادیب وادیبان حکیم برای ماهیگیری است که جایشان بس خالیست!سیدمسعود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا