غزل ۴۹۲- سلامی چو بوی خوش آشنایی
۱ | سلامی چو بوی خوش آشنایی | بدان مردم دیده روشنایی |
۲ | درودی چو نور دل پارسایان | بدان شمع خلوتگه پارسایی |
۳ | نمیبینم از همدمان هیچ بر جای | دلم خون شد از غصه ساقی کجایی |
۴ | ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا | فروشند مفتاح مشکل گشایی |
۵ | عروس جهان گر چه در حد حسن است | ز حد میبرد شیوه بیوفایی |
۶ | دل خسته من گرش همتی هست | نخواهد ز سنگین دلان مومیایی |
۷ | می صوفی افکن کجا میفروشند | که در تابم از دست زهد ریایی |
۸ | رفیقان چنان عهد صحبت شکستند | که گویی نبودهست خود آشنایی |
۹ | مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع | بسی پادشایی کنم در گدایی |
۱۰ | بیاموزمت کیمیای سعادت | ز همصحبت بد جدایی جدایی |
۱۱ | مکن حافظ از جور دوران شکایت | چه دانی تو ای بنده کار خدایی |
وزن غزل: فعولن فعولن فعولن فعولن (بحر متقارب مثمن سالم)
۱ سلامی مانند بوی خوش آشنایی؛ که مردمک چشم از آن سلام روشن شود.
ضبط مصراع دوم در حافظ خانلری «بر آن مردم دیده روشنایی» و در نسخه قزوینی «بدان مردم دیده روشنایی» است، که در هر دو حال معنی این میشود که سلامی مانند بوی خوش آشنایی بر آن مردمک چشم روشنایی. بر معنای هر دو ضبط ایراداتی وارد است، نخست آنکه برای «دیده روشنایی» و «مردم دیده روشنایی» نمیتوان معنی درستی یافت، نه حقیق و نه مجازی؛ و این تعبیر که روشنایی را چشمی فرض کنیم و مردمکی برای آن در نظر بگیریم تعبیری بسیار دور و نه چندان دلنشین است. دیگر اینکه سلام کردن بر مردم چشم کسی، مصطلح فارسی نیست. صورت صحیح بیت چنانکه ذیل حافظ قزوینی اشاره دارد و در بعضی نسخ خطی از جمله نسخه خطی ۱۳۷۸ کتابخانه ملی آمده باید همین باشد که ما آوردهایم
سلامی چو بوی خوش آشنایی | بدان مردم دیده را روشنایی |
و معنی دو مصراع اینکه، سلامی مثل بوی خوش آشنایی که مردمک چشم از آن روشن میشود، و خبر آن در مصراع دوم بیت بعدی میآید: بر آن شمع خلوتگه پارسایی.
۲ دعا و ستایش پر از صفا، مثل نور دل مردان خدا؛ بر کسی که وجودش مثل شمع، خلوت اهل دل را روشن کرده است.
چنانکه گفته شد این بیت متمم معنای بیت پیشین است و علی القاعده باید دو بیت با هم معنی شوند، بدین صورت: سلامی مانند بوی خوش آشنایی، که مردم چشم از آن روشن شود؛ و درودی به روشنی دل پارسایان، بر آن معشوقی که خلوت پارسایی را روشن میسازد.
۳ کسی از یاران موافق را بر جای خود نمیبینم؛ از غم تنهایی دلم خون شد، ساقی کجایی.
هیچ کدام از دوستان را بر جای خود نمیبیند تا با مصاحبت او غم و اندوه تنهایی را برطرف سازد. معلوم نیست بر اثر کدام حادثه اجتماعی همه پراکنده و متواری گردیدهاند. پس ناگزیر به ساقی متوسل میشود.
۴ از کوی مغان زردشتی روگردان مشو، زیرا آنجا؛ کلیدی میفروشند که گره مشکلات را باز میکند.
مفتاح: کلید.
مغان زردشتی پیشوایان مذهب زردشت هستند که وظیفه شراب ریختن را بر عهده داشتند، و آن مفتاح مشکل گشایی که میفروشند غیر از باده چیزی نیست.
۵ گرچه دنیا مثل عروسی جذاب در نهایت حسن و جمال است؛ اما بیش از اندازه عهد شکن و بیوفاست.
۶ اگر دل مجروح من همتی داشته باشد؛ از سنگدلان طلب مومیایی نمیکند.
مومیایی: زفت رومی، عرق الجبال، ضمادی بوده که در طب قدیم برای معالجه شکستگی استخوان به کار میرفته است.
یعنی اگر دل من همتی داشته باشد برای معالجه جراحت خود، از مردم سنگدل بیترحم تقاضای مرهم و مومیایی نمیکند.
۷ از دست زهد نمایشی در عذابم، کجا چنان شرابی میفروشند که بتواند صوفی را از پا درآورد، تا از آن می به صوفی ریاکار بدهم و مستی و بیخودی سبب شود که از ریا دست بردارد.
۸ رفیقان چنان عهد و پیمان دوستی را شکستند؛ که گویی مطلقا آشنایی در میان نبوده است.
۹ ای نفس طمعکار اگر تو مرا آرام بگذاری؛ در عالم فقر خود بسیار سلطنت خواهم کرد.
یعنی اگر تمناهای نفس مرا وادار نکند که در برابر بزرگان کوچکی کنم، در بینیازی خود مثل پادشاه زندگی خواهم کرد.
۱۰ راه دستیابی به اکسیر سعادت را به تو نشان میدهم؛ و آن این است که از دوست بد جدایی کن.
کیمیای سعادت: اکسیر سعادت، آنچه مایه به دست آدورن خوشبختی است؛ صرف نظر از معنای لغوی خود که در بالا گفتیم به نظر میآید که «کیمیای سعادت» به نام کتاب کیمیای سعادت غزالی نیز ایهام داشته باشد. همین بازی لفظی با کیمیای سعادت در این بیت نیز آمده است.
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم | که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق |
مفهوم هر دو بیت نزدیک به هم است. در جواب امام غزالی که مدعیست راه رسیدن به کیمیای سعادت را در کتاب خود «در متابعت از شریعت» نشان داده، خود خواجه میگوید کیمیای سعادت رفیق است و جدایی از همصحبت بد.
۱۱ حافظ از ظلم و جور روزگار شکایت مکن؛ تو مخلوقی و چه میدانی کار خالق چه حکمتهایی در بر دارد.
من فکر می کنم اصل این مصراع این بوده
بدان مردمی دیده روشنایی
یعنی سلامی که با آن مردم روشنایی می بینند
که حرف ی از نسخ حذف شده