غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۷۹- صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی

صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنیبرگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده‌ام بیارمی تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون اودر کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماستمطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفتخوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بی‌نیازی رندان که می بدهتا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی

 

غزل ۴۷۹

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1.  ١ -صبح است و از ابر بهمن ماه،قطره‌هاى باران فرو مى‌چكد؛(اى ساقى!)ساز و برگ‌شراب‌نوشى صبحگاهى را فراهم كن و جام يك منى بده.
     ٢ -در درياى مائى و منى گرفتار شده‌ام!شراب بده تا مرا از مائى و منى برهاند.[مائى و منى يعنى‌
    خودبينى و غرور و تكبّر.درياى مائى و منى تشبيه است و صبوح،هم شراب صبحگاهى است و هم‌مراسم و زمان نوشيدن آن.]
     ٣ -خون پياله را بنوش؛زيرا كه خون پياله حلال است و در كار يار باش كه شايسته‌ترين كار
    است.[خون پياله استعاره از شراب است.در ار يار باش،يعنى فقط به عشق يار بينديش.]
    4-اى ساقى آماده باش؛زيرا كه غم در كمين ما نشسته است.اى مطرب همين آهنگى را كه‌ مى‌نوازى،ادامه بده.
     ۵ -شراب بده؛زيرا كه چنگ سر به گوش من آورد و گفت:پند اين پير خميده قامت را بشنو و زندگى را به خوشى بگذران![مقصود از پير خميده قامت يا پير منحنى،همان چنگ است.]
     ۶ -پس اى ساقى،تو را به بى‌نيازى رندان سوگند مى‌دهم،شراب بده تا از صداى آوازه خوان‌
    مجلس بشنوى كه:هو الغنىّ.[هو الغنى،يعنى او بى‌نياز و مستغنى است،ضمن اشاره به آيه‌ى  ٢۶ -سوره‌ى لقمان،به صورت دو پهلو به كار رفته.يعنى علاوه بر مفهوم اصلى آن يعنى نسبت دادن‌بى‌نيازى به خداوند،عارف بى‌نياز و رها از تعلقات را نيز در نظر دارد.مى‌گويد:صداى آوازه خوان نيز ازبى‌نيازى رندان حكايت مى‌كند!و مى‌گويد:رندان،وارسته و بى‌نيازند!]
    ****
    دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا