غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۷۶- نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانیگذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهتبه مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا راز لعل روح فزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانستتو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب استاسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
امید در کمر زرکشت چگونه ببندمدقیقه‌ایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظحدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

 

غزل ۴۷۶

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. معاني لغات غزل (476)

    صبح سعادت: (اضافه تشبيهي) سعادت به صبح تشبيه شده، بامداد نيك بختي.

    فُلان: كلمه يي كه جانشين اسم مي شود، اسم مبهم.

    پيك: قاصد.

    خلوت راز: خلوتگاه راز، جايگاه پنهاني.

    ديده بر سر راهت: ديده بر سر راهت انتظار مي كشد.

    به مردمي: با مردم داري، با ادب و انسانيت، از روي بزرگواري.

    نه به فرمان: نه از روي تحكم، نه به خاطر دستور، نه به حكم اجبار.

    لعل: (استعاره) لب.

    لعل روح فزا: لب جان افزا، لب روح پرور.

    از آن كه تو داني: از آن شراب مفرّح ياقوت كه تو مي داني چيست؟

    حروف: سخنان، حرفها، مطالب.

    چنانكه غير ندانست: به طوري كه نامحرم از آن چيزي نفهميد.

    كرامت: بزرگواري، قدرت معجزه آسا، كشف و كرامت.

    خيال: انديشه و تصور.

    حديث: داستان، حكايت، حرف تازه.

    كمر: كمربند.

    كمرِ زركشش: كمربند زربفت، كمربند زر دوزي شده.

    دقيقه: نكته، نكته باريك.

    در آن ميان: در آن كمر.

    يكي است تركي و تازي: زبان تركي و عربي يكسان است، تفاوتي ندارد.

    معامله: با هم عمل كردن.

    معاني ابيات غزل (476)

    (1) اي باد ملايم بامداد و آغاز نيك بختي، به آن نام و نشان كه مي داني، و در زمان مناسبي كه خود مي شناسي به كوي(فلان) گذر كن …

    (2) تو قاصد خلوتگاه راز و نهانگاهي و چشمهايي بر سر راه تو منتظر است از روي ادب و بزرگواري، نه به حكم تحكم و اجبار، همانطور كه خودت بهتر مي داني به سوي او پيش بران.

    (3) به آن محبوب بگو كه جان ناتوانم از دست رفت، به خاطر خدا از آن لبهاي جان بخش خود، همان كه خود بهتر مي داني ارزاني دار.

    (4) من مطالب اين نامه را (نامه پيوست را) طوري نوشته ام كه نامحرم بدان پي نبرد. تو هم از روي كشف و كرامت همان طور كه مي داني بخوان.

    (5) انديشه يي كه شمشير تو براي سر ما در سر مي پروراند همانند خواسته تشنه و آب است. اسير خود را به چنگ آورده يي، حالا به هر صورت كه مايلي او را از پاي درآور.

    (6) چگونه اميد دل در كمربند زر بفت تو ببندم؟ محبوب من، در ميان آن كمربند نكته باريكي است كه خود برآن بهتر آگاهي داري.

    (7) زبان تركي و عربي، در اين معامله (مكاتبه) با هم يك كار را انجام مي دهند. حافظ سخنان تازه يي از عشق را بدان زبان ايهامي كه خودت بهتر مي داني بازگو كن.

    شرح ابيات غزل(476)

    وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

    بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون

    ٭

    خواجوي كرماني:

    آيا صبا خبري كن مرا از آن كه تو داني بدان زمين گذري كن بدان زمان كه تو داني

    به نوك خامه مژگان تحيّتي كه نوشتم بدو رسان و بگويش چنان بخوان كه تو داني

    ٭

    اوحدي:

    نسيم صبح كرم باشد آنچنان كه تو داني گذر كني زِ بَرِ من به نزد آن كه تو داني

    ٭

    نظامي:

    من آن نيم كه تو ديدي، تو آني و به از آني ترا فزوده جمال و مرا نمانده جواني

    به مردمي نه به فرمان رعايت دل ما كن نگويمت كه چه غايت، بدان قدر كه تواني

    ٭

    حافظ در سرودن اين غزل بدون شك به غزل خواجوي كرماني و همچنين به مضامين غزل نظامي چشمِ عنايت داشته و اين وزن و رديف و قافيه را براي ارسال پيامي به شاه شجاع در زمان متواري بودن او و حكومت شاه محمود متناسب يافته است.

    همان طور كه در جاي ديگر نيز مشروحاً بيان شد حافظ در غياب شاه شجاع، گزارشات شيراز را به وسيله پيك مخصوص به او مي رسانيده و نامه و دستورالعملهايي نيز از شاه دريافت و بدان عمل مي كرده است و اين غزل يكي ديگر از مداركي است كه اين نظريه را تأييد مي كند.

    البته نبايد تصور كرد كه پاسخ حافظ به همين مفاد غزل خلاصه شده است، بلكه حافظ با نوشتن نامه يي به صورت كنايه و رمز و با اصطلاحات عربي و تركي و فارسي و اشاراتي كه فيمابين آن برقرار بوده اطلاعات و اخبار محرمانه را ارسال و به منظور حسنِ ختام هم هميشه غزلي را ضميمه نامه خود مي كرده است. امروزه آن نامه ها تمامي از بين رفته امّا غزل ها بعضاً باقي مانده و اين غزل ها جاي پاهاي مناسبي است كه محققين از روي مفاد آنها مي توانند تا حد زيادي پي به اوضاع و احوال آن زمانه و روابط بين حافظ و شاه شجاع ببرند.

    شاعر در بيت دوم غزل خود عبارت(چنان بخوان كه تو داني) را از خواجوي كرماني گرفته است. مختصر مفادي در بيت چهارم غزل، اين نظريه مدلّل مي دارد كه به ضميمه اين غزل مطالبي نوشته شده بوده كه جنبه رمز داشته و بنا به مفاد بيت مقطع اين غزل اين عبارات رمز به عربي و تركي و فارسي بوده است چه حافظ به خوبي بر اين موضوع آگاهي داشته كه شاه شجاع نيز بر اين سه زبان مسلط و غالباً اشعار خود را به صورت ملمّع مي سرايد از اين جهت متن نامه محرمانه خود را چنان به صورت رمز رقم مي زده كه رقيبان و طرفداران شاه محمود، در صورت دسترسي بدان چيزي از آن در نيابند.

    نكته ظريفي كه در بيت ششم اين غزل به چشم مي خورد تشبيه لطيفي است كه حافظ از كمر ظريف و باريك محبوب خويش در معناي ظاهري بيت به عمل آورده و در آن ايهامي نهفته كه چنين معنا مي دهد:

    در كمر زركش تو، جاي گذشتن سكه هاي زر مي باشد و در وسط آن كمربند نقدينه هاي جالب توجهي است كه تو خود بهتر مي داني، و من نمي توانم بدان سكه ها چشم اميد نبندم. اين ايهام، تقاضاي غير مستقيمي است كه حافظ براي گرفتن هزينه زندگي و اقدامات خود از شاه دارد، اما به هيچ وجه به خاطرها خطور نمي كند مگر اينكه كسي بر نحوه غزل‌سرائي و ايهام پروري حافظ آشنايي كامل داشته باشد.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

  2. حافظ محترم میدونست چه تفسیرهایی قراره بشه و رمزی نوشت که چنان که غیر ندانست )) چطور ممکنه تفسیر گر فکر کنه حافظ دنبال نون یا طلاس ( کمربند زر رو برای فهمش به تابلوی معماریه دایره دوره انسان لئوناردو داوینچی رجوع شود

  3. به نام خدا. هیچ تفسیر گری الا کسی که اون هوا رو دیده باشه نمیتونه تفسیر کنه شعر کامله هیچ جاش کم نیست …. اندیشه هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند . این غزل درست معادل وادی چهارم عطار که میفرماید سیر هر کس تا کمال وی بود … و مولانا .. واسطه دیگی بود یا تابه ای همچو پا را در روش پا تابه ای
    و ابنها فقط چند دقیقه سیرو سلوک سالکانه و بقیه با تفسیرها گمراه میکنن چه اینوریا چه اونوریا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا