غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۵۹- زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی

زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشیخط بر صحیفه گل و گلزار می‌کشی
اشک حرم نشین نهانخانه مرازان سوی هفت پرده به بازار می‌کشی
کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلفهر دم به قید سلسله در کار می‌کشی
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مستاز خلوتم به خانه خمار می‌کشی
گفتی سر تو بسته فتراک ما شودسهل است اگر تو زحمت این بار می‌کشی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنموه زین کمان که بر من بیمار می‌کشی
بازآ که چشم بد ز رخت دفع می‌کندای تازه گل که دامن از این خار می‌کشی
حافظ دگر چه می‌طلبی از نعیم دهرمی می‌خوری و طره دلدار می‌کشی

 

غزل ۴۵۹

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. معاني لغات غزل (459)
    رقم: نقش و علامتي كه تاجر روي پارچه مي نويسد، نوشته و خط، نقاشي و آرايشگري.
    خوش رقم: خط خوش نما، خط زيبا.
    رقم كشيدن: نوشتن، نشان گذاشتن، علامت گذاشتن، و در اينجا كنايه از آرايش كردن است.
    خط كشيدن: خط باطل كشيدن.
    صحيفه: دفتر، صفحه.
    گلزار: 1- گلستان و جايگاه رويش و پرورش گل، 2- نام نوعي خط كه در گذشته عناوين و القاب سلاطين را با آن خط كه داراي منحني هايي است و به شكل پرندگان و گل در مي‌آيد مي‌نوشته اند، 3- در اينجا كنايه از چهره و محاسن است.
    حرم نشين: پرده نشين، مقيم حرم.
    نهان خانه: خلوتسرا.
    ز آن سوي: از آن طرف، از پشت.
    هفت پرده: هفت پرده چشم: 1- ملتحمه، 2- قرنيه، 3- عِنَبيّه، 4- عنكبوتيه، 5- شبكيه، 6- مَشيميّه، 7- صلبيه.
    به بازار كشيدن: آشكار و برملا و رسوا كردن.
    كاهل رو: كُنْدْرو، آهسته رو، صفت باد ملايم صبا، صفت انسان تنبل.
    بو: 1- آرزو، 2- رايحه.
    قيد: بند.
    سلسله: زنجير.
    در كار مي كشي: به كار وا مي داري.
    ميگون: مانند مي، سرخ رنگ.
    خلوت: خلوت خانه، گوشه انزوا.
    خمّار: باده فروش.
    فتراك: ترك بند تسمه يي، كه به پشت زين اسب بسته و لاشه شكار را بدان مي آويزند.
    سِزَد: سزاوار است، شايسته است.
    سهل است: آسان است، دشوار نيست، مانعي ندارد.
    تدبير: چاره.
    وه: (شبه جمله) شگفتا، واي.
    كمان بر سر بيمار كشيدن: چنين رسم بوده كه به منظور شفاي بيمار و براي وارد كردن شوك به او، يك سيني مسي در كنار بستر بيمار نهاده و از دور بغتناً يك تير به سوي سيني پرتاب مي كردند تا از شوك حاصله از صداي آن، بيمار دچار دگرگوني و تحول روحي شده و بهبود يابد.
    چشم بد: نگاه چشمي كه به چشم زخم مشهور است، نگاه بد.
    دامن كشيدن: دامن برچيدن، دوري كردن، اجتناب نمودن.
    نعيم: نعمت و اسباب خوش گذراني در زندگاني.
    مي چشي: مضمضه مي كني.
    طره دلدار: زلفهاي محبوب.
    طره دلدار مي كشي: با زلف محبوب بازي مي كني.

    معاني ابيات غزل (459)
    (1) با اين خط و شكل شكيلي كه از موي محاسن بر گلبرگ چهره خود تصوير مي سازي، بر صفحه گل بوستان و خط گلزار خط باطل مي كشي.
    (2) اشك پرده نشين من كه در خلوتسراي ديده پنهان شده است از پشت هفت پرده چشم به درآورده و برملا و آشكار مي سازي.
    (3) 1- انسان تنبل و كندكاري را همانند باد صبا در آرزو و رايحه زلف خود، هر لحظه به زنجير كشيده و به كاري وا مي‌داري.
    2- كُند و آهسته رَوي مثل باد صبا را در آرزو و رايحه زلف خود هر لحظه به زنجير زلف كشيده و به كار وا مي‌داري.
    (4) هر لحظه به ياد آن لبهاي قرمز به رنگ شراب و چشم هاي مست، مرا از گوشه خلوتسراي خود به خانه باده فروش مي كشاني.
    (5) گفتي سر تو شايسته آن است كه به فتراك زين اسب، بسته شود اگر تو زحمت اين كار را مي كشي براي ما سهل است.
    (6) 1- با اين چشم و ابرويي كه تو داري، براي دل بيمار خود چه چاره يي بينديشيم؟ آه از اين كماني كه بر سر بيمار مي كشي.
    2- آه از اين كمان ابروي زيبا كه بر سر چشم خود كشيده يي و من با اين چشم و ابرو، نمي دانم كه براي دل شيداي خود چه چاره بينديشم.
    (7) اي گل تازه شكفته كه از خاري چون من دوري مي كني به سوي من بازگرد زيرا من خار چشم زخم و نگاه بد را از تو دور مي كنم.
    (8) حافظ! از نعمت هاي دنيا ديگر آرزوي چه چيزي داري؟ پيوسته از شراب لب تر كرده و با زلف محبوب بازي مي كني.

    شرح ابيات غزل (459)
    وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
    بحر غزل: مضارع مثمّن احزب مكفوف محذوف
    جلال الدين مولوي:
    شاها بِكَش قطار كه شهوار مي كشي دامان ما گرفته به گلزار مي كشي

    اين غزل، در سالهاي نخستين سلطنت شاه شجاع سروده شده و مربوط به زماني است كه شاه، محاسن تازه روئيده بر صورت خود را به صورت دو خط نيمدايره هلالي باريك بر صورت جا مي‌گذاشته و بقيه موها را مي‌تراشيده و در نتيجه اين دو باريكه نيمدايره محاسن شاه جوان به صورت خط گلزار كه نوعي خط و نقاشي با استفاده از منحني ها و دنباله هاي حروف كشيده مي باشد، جلوه گر مي شده است. حافظ در مطلع اين غزل كه در تعريف شاه جوان است مي گويد با اين خط محاسن زيبايي كه از موي چهره خود بر گونه هاي همانند گل خود رقم و خط مي‌كشي در واقع يك خط بطلان بر صفحه گل و گلزار مي كشي و اين تعريف نيست بلكه شاعر مي خواهد بگويد كه تو با اين كار خود كه خط ريش نازكي جا گذاشته يي به گل و گلزار چهره خود خط باطل كشيده يي! اما مهارت حافظ در اين شعر در اين است كه با كلمه (خوش رقم) يعني رقم خوش يا به عبارت ديگر خط خوش(در مقابل خظ باطل) امر را خواننده مشتبه مي كند. و به همين دليل شارحان اين بيت ، اشاره يي به طنز و اعتراض شاعر در اين مورد نسبت به عمل ريش گذاشتن شاه نكرده اند و همه لطف كلام شاعر در اين ايهام است و قوي ترين دليل بر اينكه حافظ از ريش گذاشتن شاه دلخور است اينكه بلافاصله در بيت دوم اضافه مي كند كه تو با اين كار خود اشكهاي چشم مرا جاري مي سازي!
    شاعر در بيت ششم اين غزل دو موضوع را مدّ نظر دارد يكي موضوع كمان كشيدن و پرتاب كردن تير يا سنگ و گِلي از دور به رويه سيني و ترسانيدن بيمار به عقيده و اميد اينكه اين شوك روحيه بيمار را متحول مي سازد. ديگري همان معنا كه زير شماره (2) در شرح اين بيت ششم گفته شد و اين بسته به آن است كه در مصراع دوم اين بيت (بر سَرِ بيمار) و (يا بر من بيمار) خوانده شود و از نظر ما در هر دو مورد معناي زيبا و كاملي را ارايه مي دهد.
    شاعر در بيت مقطع از اينكه وظيفه او به موقع رسيده و به باده نوشي و عيش و نوش مشغول است به صورت غير مستقيم اظهار امتنان و تشكر مي كند.

    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

  2. تعبیرفال حافظ

    مطمئن باش هر خوبی که می کنی بدون اجر نمی ماند. هر غصه و دعایی که در دلت می کنی و هر اشکی که می ریزی تا عرش و هفت آسمان می رسد. تدبیری برای چاره ی کار خود نداری، فقط از خدا خواسته ای که دل بیمارت را التیام بخشد. به آنچه که می خواهی می رسی و به هر چیزی که دست بزنی تبدیل به طلا می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا