خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که بهغزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای بهمحافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
ای عزیز! اگر برای عشق فضیلتی قائل نیستی پس دور وبر دیوانگان عشق پرسه نزن وبه آنها نزدیک نشو چرا تو تافته جدا بافته ای هستی که با دیگران فرق دارد وبه سبب داشتن عقل شریف وارجمند معروف و ازدیگران برتر هستی.رو همین اصل تو مست عشق نمی باشی و تنها مستیت ناشی از شراب انگوری هستی وبا مستان واقعی هیچ مناسبتی نداری.عاشق واقعی شاهدش روی زرد و آه درد آلودش است آیا این نشان در تو است؟
ای عزیز بی عشق زندگی صفایی ندارد سعی کن تا عشق به آن محبوب (خواسته از فال )را در دل داشته باشی.بخت وسعادت انسان ،عبارت از عشق جانان است وباید آنرا اختیار نمود و یا در کسب آن کوشید.خواجه در پایان کلام می فرماید:ای صاحب فال!مانند حافظ از نام وننگ بگذر.یعنی سخت نگیر و ساغر می طلب کن.زیرا که خمار عشق هستی.تا بدین وسیله غم غصه را از دل بیرون کنی و به مطلوب خود برسی.ان شاءالله
١ -اى كسى كه پيوسته مغرور و فريفتهى خويشى،اگر از عشق بهره ندارى،معذور هستى.[مغرور خود بودن،يعنى خودپسندى و لازمهى عشق،خالى شدن از خود و كنار گذاشتن خودپسندى است.پس كسى كه مغرور است،از پا نهادن در راه عشق معذور است!]
2 -تو كه گرفتار عقلگرايى خود هستى و به اين صفت مشهورى،هرگز گرد ديوانگان عشق مگرد. [عقيله،علاوه بر معناى اصلى خود يعنى«زن گرامى شريف و نجيب»و توسعا هر چيز شريف و گرامى، به معناى پاىبند و گرفتار نيز هست و در اين جا ظاهرا هر دو مفهوم مراد شاعر است؛با اين طنزظريف كه عقل اگر چه عقيله،يعنى گرامى و شريف است،موجب پاىبندى و گرفتارى نيز هست!]
٣ -تو از شور و مستى عشق بىبهرهاى؛برو كه تو مست شراب انگورى هستى.
4 -نشانه و گواه بيمارى عاشقان،روى زرد و آه پردرد آنان است.[و تو اين نشانهها را ندارى؛پس مست عشق نيستى![با آن كه مصراع دوم بيت را هر دو نسخهى اساس-يعنى قزوينى و خانلرى-«عاشقان را دواى رنجورى»ضبط كردهاند،«گواه»-مطابق نسخهى قدسى و سودى-به جاى«دوا»بىشك ترجيح دارد.زيرا كه در بيت پيشين مدعى را فاقد شور و مستى عشق مىداند و در اين بيت بايادآورى گواه و شاهد عاشقان،يعنى روى زرد و دل پردرد،سخن خود را مستدل مىكند.به علاوه روىزرد و آه دردآلود،به عنوان دواى عاشقان،مفهوم استوارى ندارد.]
۵ -اى حافظ،از نام و ننگ خود بگذر و جام شراب بخواه؛زيرا كه خمار هستى.[و نيازمند شرابى كه تو را از اين خمارى بيرون آورد.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
مستم از نام شیرین مستم از جام بی شراب لبهایت.غرور حافظ در این شعر بکلی باطل میشود ولی غرور را پشت سر گذاشته ام اما از شراب حق مستم و مغرور، و یک نصحیت از به ما که مست جان بی شراب باشیم ان هم حلل و هوایی عارفانه ……..
به نظر من این غزل هر چند در دیوان حافظ هست ولی از حافظ نیست و از ملحقات دیوان اوست احتمالا از حافظی است که سیصد سال بعد او می زیسته یا کاتبان به دل خواه وارد دیوان وی نموده اندچرا که سعی داشته اشعاری را از دیگران به دیوان حافظ ملحق کنند این شعر علاوه بر آن که فاقد شاخصه های شعر حافظ هست دارای تناقض نیز هست و با شناختی که من از حافظ دارم او کسی نیست که اینگونه سخن دارای تناقض گوید . و چنین بی توجه به گفتارخود بی مقدار گوید
چرا که در صدرغزل بیان داشته مستی عشق را غیر از مستی آب انگور دانسته یعنی مستی آب انگور را قبیح بشمار آورده است درحالی که در پایان به خود می گوید از نام وننک بگذر وساغر می طلب کن زیرا مخموری از طرفی طالب برطرف کردن مخموری خود گشته وتوصیه می کند به ساغرمی رفع مخموری کند. از طرفی می گوید رو که مست آب انگوری و آب انگور را قبیح شمرده است این تناقض گویی خاص حافظ نیست.