غزلیات حافظحافظ
غزل ۴۵۰- روزگاریست که ما را نگران میداری
روزگاریست که ما را نگران میداری | مخلصان را نه به وضع دگران میداری |
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد | این چنین عزت صاحب نظران میداری |
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار | دست در خون دل پرهنران میداری |
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ | همه را نعره زنان جامه دران میداری |
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور | چشم سری عجب از بیخبران میداری |
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ | سر چرا بر من دلخسته گران میداری |
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است | تو تمنا ز گل کوزه گران میداری |
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی | طمع مهر و وفا زین پسران میداری |
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت | این طمعها که تو از سیمبران میداری |
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی | عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری |
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ | چه توقع ز جهان گذران میداری |
salam didgam ine ke adami k shans nadare nadare dige.. be falam rabtii nadare
از سخنان شما بر شما حکم می شود.
این چه حدفیست که در عالم بالاست بهشت
هرکجا وقت خوش افتاد همان جست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
معاني لغات غزل (450)
روزگاري است: مدتي است، دير زماني است.
مخلص: بي ريا، صاف و پاك.
چشم رضا: ديده خشنودي، ديده راضي و خوشدلي.
صاحب نظران: اهل نظر، عارفان.
نعره زنان: در حال فرياد كردن.
جامه دران: در حال پاره كردن جامه بر تن.
ساعد: فاصله آرنج تا مچ دست.
نگار: نقش، كنايه از خضاب.
دلق: خرقه.
ملمع: رنگارنگ، وصله دار، كنايه از وصله هاي مختلفُ اللُّون.
نقد حضور: (اضافه تشبيهي) حضور به نقد تشبيه شده، لذت حضور، سرمايه حضور، حضور قلب.
حضور: (مقابل غيبت) و در اصطلاح عرفا عبارت از غيبت از خلق و حضور عندالحق است.
چشم داشتن: اميد و انتظار داشتن.
سرّي عجب: كنايه از حضور قلب است كه رازي است شگفت.
بي خبران: صوفيان بي خبر و رياكار كه از عالم شهود و حضور عندالله غافلند.
باغ نظر: باغ نگاه.
چشم و چراغ: عامل بينايي و رؤيت كنايه از شخص عزيزالوجود.
سرگران بودن: سرسنگين بودن، بي اعتنايي كردن.
گوهر جام جم: ذات و سرشت جام جمشيد.
كان: معدن.
پدر تجربه: صاحب تجربه، مجرب روزگار، كارآزموده قديمي.
پاك ببايد پرداخت: ببايد تمامي را ادا كرد، به طور كامل بايد واگذار كرد.
سيمبران: سيمين بدنان.
رندي و خرابي: لااباليگري و مستي، وارستگي و مستي، رندي و فساد.
تو، بنده بر آن مي داري: توئي كه اين بنده را به آن وادار مي كني.
ملامت: سرزنش.
معاني ابيات غزل (450)
(1) دير زماني است كه ما را در تشويش نگاه داشته (و) با دوستان بي ريا و يكرنگ خود چون ديگران بر سر لطف نيستي.
(2) (دير زماني است كه) گوشه چشم عنايت و رضايتي به سوي من نينداختي آيا بدين گونه عزت و احترام عارفان اهل نظر را نگاه مي داري.
(3) تا باد صبا شرح محاسن تو را بر گل و بلبل ابلاغ كرد، (از شوق) همه را به فرياد زدن و جامه بر تن دريدن واداشتهيي.
(4) بدان هنگام كه براي نقش و نگار بر ساعد خود، دست در خون هنرمندان فرو مي بري، بهتر آن است كه ساعد خود را (از ديد ديگران) بپوشاني.
(5) اي آنكه در خرقه وصله دار، خواستار حضور قلب نزد حقي (در واقع) انتظار راز شگفت حضور قلب را از بيخبران داري.
(6) اي ديده روشن و مايه اميد من، در حالي كه به منزله نرگس شكفته باغ نگاه و تماشايي، چرا با من رنجيده خاطر سرگراني و بي اعتنايي مي كني؟
(7) ساختار جام جمشيد از معدن و مصالح عالم و دنياي ديگري است و تو از گِلِ كوزه گران چنين انتظاري را داري!
(8) تو خود كارآزموده و صاحب تجربه اي. براي چه از اين پسران (بي تجربه) انتظار مهرباني و وفا، داري.
(9) در برابر چشمداشت و توقعاتي كه از اين دلبران سيمين بدن داري، بايستي تمام موجودي سيم و زر خود را خرج كني.
(10) هرچند لاابالي گري و مستي و فساد گناه ماست اما عارفي عاشق بر اين عقيده بود كه (اي خداوندگار) تو بنده را به اين كارها وادار مي كني.
(11) حافظ! روز خوشي و تندرستي را با سرزنش به سر مبر از اين دنياي درگذر چه توقع و چشمداشتي داري!
شرح ابيات غزل (450)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
طرف خطاب حافظ در اين غزل خواجه تورانشاه وزير شاه شجاع و منظور از سرودن اين غزل اظهار گلايه و تحريك و تشويق وزير بر وساطت و رفع كدورت فيمابين او و شاه شجاع است.
در مبحث چرا حافظ به يزد تبعيد شد در صفحات 70 الي 72 شرح اين غزل آمده و خوانندگان محترم ميتوانند به آنجا رجوع فرمايند. اين غزل همان طور كه در آنجا گفته شده پيش از سفر به يزد در شيراز سروده شده و در واقع حكم تلاشهاي آخرين حافظ را از تحريك وزير شاه شجاع دارد ليكن همانطور كه خود حافظ به درستي تشخيص داده است خواجه تورانشاه نيز صلاح سياست جديد شاه را در دور بودن حافظ از شيراز تشخيص داده بود تا مخالفين شاه شجاع را كه بيشتر از شيوخ و صاحبان شريعت بودند راضي نگهدارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی