غزل ۰۴۵- در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق نسخه pdf
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است
بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است
معانی لغات غزل (۴۵)
خلل: رخنه، تباهی، فساد، خرابی.
سفینه: کشتی، جنگ غزل، دفتری که در آن غزلهای ناب را مینوشتهاند.
جریده: مجرد، تنها، سبکبار بودن ازتعلقات دنیوی.
عافیت: صحت و سلامت، پرهیزکاری.
عمل: کار، کنایه از کارنیک.
علما: دانشمندان، کنایه از علمای دینی.
پرآشوب: پر از فتنه و فساد، پر از غوغا.
بیمحل: بیجا، بیاعتبار.
طره: موهای آویخته به پیشانی تا بالای ابرو.
سعد: مبارک، میمون.
نحس: شوم.
امل: آرزو.
دور: زمان، گرداگرد، یک دوره.
مست باده ازل: سرمست ازباده مقسوم ازلی.
معانی ابیات غزل (۴۵)
(۱) در ایندوروزمانه تنها دوستیکرنگ و بیریاتنگ شراب و دفترجنگ غزلهایناب است.
(۲) از تنگنا و گذرگاه عمر سبکبار بگذر و به یاری روی آور وبه شادی بگذران که عمر با گذشتن آن دیگر باز نمیگردد.
(۳) تنها من از اینکه کار نیکی نکرده شرمنده نیستم که ملالت و شرمندگی علمای دین هم نشانی از علم بی عمل آنهاست.
(۴) در پیش چشم عقل و در مسیر عمر و در این دوره پر آشوب، دنیا و مشغولیات آن ناپایدار و بیاعتبار به نظر میآید.
(۵) دست و چنگ در زلف ماهرویی زده با او دل خوشدار و اینقدر از سعد و نحس زهره و زحل سخن و داستان مگو.
(۶) برای رسیدن به وصال تو آرزوهای زیادی در دل داشتم افسوس که مرگ در کمینگاه عمر تاراجگر آرزوهاست.
(۷) این چنین که حافظ ما سرمست باده ازلی است در هیچ دوره و زمانی کسی او را هشیار نخواهد یافت.
شرح ابیات غزل (۴۵)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
بیشتر غزلهایی که مانند این غزل از آن بوی نومیدی و افسردگی میآید مربوط به بدترین دوره عمر شاعر آزاداندیش ما حافظ یعنی پس از قتل شاه شیخ ابواسحاق تا حکومت شاه شجاع است. دراینگونه غزلها همیشه صحبت از ناپایداری و بیوفایی دنیا و خوشباشی و مستی و بازگویی نصیبه و قسمت ازلی است که حافظ بدان میاندیشیده است. مفاد بیت مقطع دلالت بر این دارد که حافظ از علم نجوم و اصطلاحات آن آگاهی کامل داشته است. در بیت پنجم از سعد و نحس ستارگان صحبت میکند و قدما اعتقاد داشتند که سعد دو ستارهای است در منزل بیست و دوم از منازل قمر و نحوست مربوط به ستارگان زحل و مریخ است. در بیت مقطع منظور حافظ از دور همان یک دور شمسی حرکت زمین به دور خورشید یعنی ۳۶۵ روز است و طایفه زروانیان یا ازلیون یا دهری مذهبان عقیده داشتند که زمان عاملی ابدی و جاوید و منشاء خلق جهان و جهانیان است و به همین دلیل به آن ازل میگفتند و حافظ میفرماید به هیچ دوره وسال ازسالهای عمر محدودش هشیار نمیشود زیرا او مست باده مقسوم ازلی است و در این بیت اضمار قبل از ذکر که ضرورت شعری است آمده و برای درک بهتر معنای شعر بایستی چنین خواند:
چنین که حافظ ما مست باده ازلیست
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
سلام
خسته نباشید
سایت قشنگی دارید
با تشکر از زحمات شما