غزلیات حافظحافظ

غزل ۴۳۲- مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست نایدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبتزین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت ما و امیدواریدر عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامیبیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبانکی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی

 

غزل ۴۳۲

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. خواجه می فرماید: ای عزیز! شدت عشق تو به محبوب (خواسته از نفعل) آنتدر زیاد است که به هیچ وجه نمی توانی رقیب را در سر کوی یار ببینی. و همچنین اعتقاد داری که عشق ورزیدن به محبوب به طور پنهانی مناسب نیست و باید آشکاره گردد.روی این اصل به رامشگر می گویی که به عشق نغمه بخواند وبه ساقی می گویی شرابت دهد تا عشق محبوب بر دیگران مستور نماند.
    خواجه می فرماید: ای صاحب فال! از عشق محبوب برای شما جز خواب وخیال و امید بی حاصل بهره ای نبوده،محبوبی که از شما حالی نمی پرسد و طبیبی که از بیمار خود حتی از دادن یک جواب هم خودداری می کند،آیا باز باید یه او دل بست؟ پس ای عزیز! دل از خیال این عشق برگیر و چشم امید به این سراب کشنده مدار! وبه قول خواجه: برآن کاسه ای که آبی نصیبت نمی گردد چشم امید مدوز و به خداوند توکل نما تا مصلحت چه باشد. والسلام.

  2. شرح غزل :

    معانی لغات غزل (۴۳۲)
    مخمور: خمارآلوده، در حسرت شراب از پا درآمده و خمارآلوده.
    مجلس ندارد آبی: (ایهام) مجلس آب و رنگ و صفا و رونق ندارد.
    در پرده راست ناید: با در پرده سخن گفتن و با ایهام و اشاره حقّ مطلب ادا نمی شود.
    شد حلقه قامت من: قامت من خمیده شد.
    رقیب: مراقب درگاهت، پاسدارت، نگهبان و مراقب.
    بابی: دری.
    ما و امیدواری: (واو حرف عطف به معنای ملازمت) ما ملازم امید می باشیم، ما به امیدواری دل بسته‌ایم.
    ما و خیال خوابی: ما همراه خیل خیالیم، ما با خواب و خیال می‌گذرانیم.
    کم از: حداقل.
    آخر کم از جوابی: دست کم جوابی بده، حداقل پاسخی بده.
    می نهی دل: دل می نهی، دل خوش می کنی، دلبستگی پیدا می کنی.
    لَمعه: پرتو، روشنایی، درخشش.
    لَمعه سراب: درخشش و انکسار نور آفتاب که از دور به صورت آب به چشم می آید.

    معانی ابیات غزل (۴۳۲)
    (۱) در حسرت باده عشق خمار آلوده ام. ساقی (از باده محبت) شرابی بده و قدحی پر کن چرا که مجلس (حیات) بدون شراب (محبت) آب و رنگ و صفایی ندارد.
    (۲) با ایهام و کنایه نمی توان روی ماه او را آنچنان که باید وصف کرد. مطرب آهنگی بزن و ساقی شرابی بده (تا آشکارا وصف کنم).
    (۳) برای اینکه دربان تو ما را از این در، به دری دیگر نراند، قد من بر در تو به مانند حلقه خمیده و منحنی شد.
    (۴) ما در انتظار دیدن رویت پیوسته امیدوار و در امید کشش به سوی وصل تو با خواب و خیال روزگار می‌گذرانیم.
    (۵) جامی از باده (چشم تو) کجاست که مرا از حالت مخموری به مستی کشاند. دوری از لبت مرا بیمار ساخته دست کم پاسخی بده (تا حالم به شود).
    (۶) حافظ، چرا دل را به خیال خوبرویان امیدوار و خوش می‌کنی کی یک تشنه لب از درخشیدن سرابِ زمینی سیراب می‌شود؟

    شرح ابیات غزل (۴۳۲)

    وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن

    بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب

    ٭
    عطار:
    ای از شکنج زلفت هر جا که انقلابی هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
    ٭
    شاه نعمت الله ولی:
    هر ذره‌یی ز عالم بنموده آفتابی آن آفتاب تابان بسته ز من نقابی
    ٭
    خاقانی:
    بانگ آمد از قتینه کاباد بر خرابی دریاب کار عشرت گر مرد کاریابی
    ٭
    اوحدی:
    با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی راضی شدم که بینم روی تو را به خوابی
    ٭
    این غزل عاشقانه محصول ایام شباب حافظ و احتمالا در استقبال یکی از متقدمین که مطلع غزل آنها در بالا آمده و یا از معاصرین، سروده شده است.
    شاعر در بیت دوم غزل، خود را عاشقی محجوب و خجالتی تصور کرده می‌فرماید در حال عادی زبان قادر به وصف زیباییهای چهره معشوق نیست. ای رامشگر سرودی بنواز و ای ساقی شرابی بده تا در حال دگرگونی و سرمستی پرده شرم و حیا کنار رفته و من آنچنان که باید به وصف جمال او بپردازم.

    این مضمون و مضمون بیت سوم که شاعر می‌خواهد بگوید من مثل حلقه در منزل معشوق، بر در چسبیده ام تا دربان او نتواند مرا از آنجا دور کند و برای اینکار نخست قامت خود را به صورت منحنی و حلقه، در می‌آورد تا معنای کلمه حلقه در ذهن خواننده، حلقه و کوبه در مجسم گردد، انگیزه سروده اینگونه غزل ها در ایام جوانی می‌تواند باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا