غزلیات حافظحافظ
غزل ۴۱۷- عیشم مدام است از لعل دلخواه
عیشم مدام است از لعل دلخواه | کارم به کام است الحمدلله |
ای بخت سرکش تنگش به بر کش | گه جام زر کش گه لعل دلخواه |
ما را به رندی افسانه کردند | پیران جاهل شیخان گمراه |
از دست زاهد کردیم توبه | و از فعل عابد استغفرالله |
جانا چه گویم شرح فراقت | چشمی و صد نم جانی و صد آه |
کافر مبیناد این غم که دیدهست | از قامتت سرو از عارضت ماه |
شوق لبت برد از یاد حافظ | درس شبانه ورد سحرگاه |
ای صاحب فال!از خدا سپاسگذاری که کارت را مطابق آرزویت قرار داده اما با این حال دغدغه ای در خود احساس می کنی روی این اصل از درد ومحنت جدایی نسبت به محبوب با چشمی صد نم وجانی صد آه سخن می گویی!
خواجه می فرماید:ای صاحب فال!برای عشق (خواسته از فال)هیچ چیز بهتر از صبر نیست پس از خدا صبر و شکیبایی آرزو کن.علاوه از آن از حضرت حق بخواه مانند زمانی که با روی جانان خوش بخت بودی،به آن زمان برگردی و به وادی هجران نیفتی.چراکه از شوق روی جانان،همچون حافظ دعای سحر وورد شبانه از خاطرت محو شده وسبب این فراموشی نیز روی جانان بوده است.موفق باشی
معاني لغات غزل (417)
عيش: خوشدلي، زندگي خوش.
مدام: 1- ادامه دار، پيوسته، 2- شراب.
لعل: (استعاره) لب يار.
دلخواه: مطلوب، دلپذير، دوست داشتني.
كارم به كام است: 1- كار من موافق آرزو و دلخواه جريان دارد. 2- سرو كارم با كام و دهان معشوق است.
سركش: 1- نافرمان، 2- سرفراز.
گه جامِ زركش: گاهي پياله زرين شراب بنوش.
گه كام دل خواه: گاهي كام دل بگير.
افسانه كردن: سر زبانها انداختن، شهره كردن.
از دست زاهد: به علت رفتار زاهد، از دست اعمال و رفتار ناهنجار زاهد.
فعل عابد!: كارهاي ناپسند عابد، مكر و حيله عابد.
استغفرالله: پناه بر خدا، طلب آمرزش از خدا دارم.
چشمي و صد نم: چشمي با صد اشك (واو عاطفه به منظور تخصيص).
كافر مبيناد: الهي نصيب كافر نشود.
عارض: چهره، صورت.
شوق: اشتياق، رغبت، آرزومندي.
معاني ابيات غزل (417)
(1) از لب لعل دلپذير (يار) پيوسته زندگي خوشي دارم و سپاس خداي را كه كارها بر وفق مراد پيش ميرود.
(2) اي بخت سرفراز من، او راتنگ در آغوش بفشار (و) گاهي جام باده زرين بنوش و گاه كام دل از او برگير.
(3) مرشدهاي نادان و شيخ هاي راه از چاه باز نشناخته ما را به لااباليگري شهره شهر كردند.
(4) از رفتار ناهنجار زاهد و كارهاي ناپسند عابدِ مكار از زهد و عبادت توبه كرده و به خدا پناه ميبرم.
(5) جان من، سرگذشت دوري تو را چگونه با ديدگاني با صد اشك و جاني با صد آه شرح دهم؟
(6) اين اندوه كه از رشك اندام موزون و چهره زيباي تو به سرو بوستان و ماه آسمان دست داده نصيب كافر نشود!
(7) اشتياق (بوسه و مكيدن) لبت درس شبانه و دعاي صبحگاهي را از ياد حافظ برد.
شرح ابيات غزل (417)
وزن غزل: فع لن فعولن فع لن فعولن
بحر غزل: متقارب مثمّن اصلم
٭
اين وزن و قالب را شعرا براي سرودن ترانه هاي شاد به كار ميبرند. پيش از حافظ عراقي در همين وزن غزلي با مطلع زير دارد:
اي خوشتر از جان آخر كجايي كي روي خوبت با ما نمايي
و عبيد زاكاني:
افتاده بازم در سر هوايي دل باز دارد ميلي به جايي
و خواجو كرماني چهار غزل در اين وزن به شرح مطلع هاي زير سروده است:
1- گر مي كَشندم ور مي كُشندم گردن نهادم چون پاي بندم
2- چون نيست ما را با او وصالي كاجي به كويش بودي مجالي
3- درد محبت درمان ندارد راه مودّت پايان ندارد
4- اي شام زلفت، بت خانه چين مشك سياهت، هر لاله پرچين
حافظ نيز دو غزل ديگر با مطلع:
1- چندانكه گفتم غم با طبيبان درمان نكردند مسكين غريبان
2- گر تيغ بارد در كوي آن ماه گردن نهاديم الحكمُ لله
سروده و جاي شگفتي است با اينكه غزل مورد شرح در نسخه هاي قديمي كه مورد استناد شادروان دكتر خانلري قرار گرفته، آمده است بعضي از شارحان و حافظ پژوهان محترم آن را از ديوان خود بدون ذكر دليل حذف كرده اند.
غزل بالا را حافظ در زمان شاه شجاع و در زماني كه روابط فيمابين كاملاً حسنه بوده است، به هنگام يكي از مسافرت هاي شاه شجاع سروده است. زمان سرودن اين غزل رقيبان و معاندين حافظ به منظور تخطئه شخصيت او، تهمت رندي و لااباليگري و شرابخواري به وي ميزدهاند و حافظ در بيت سوم غزل به آن اشاره ميكند. اين پيران جاهل و شيخان گمراه كه در رأس آنها شيخ زين الدين علي كلاه بود عاقبت موفق شدند تا روابط بين حافظ و شاه را به هم زده حافظ را به تبعيد بكشانند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
تعبیرفال حافظ
فکر می کنید همه اشتباه می کنند و فقط شما هستید که راست می گوئید. فکر می کنید بخت با شما یار است ولی سخت در اشتباهید. شما از هر انچه که باعث خوشبختی تان می شود دورید پس تلاش کنید. عبادت و دعا کنید تا به خوشبختی حقیقی برسید. راه پر فراز و نشیب است تحمل کنید.
جناب بینوا این تعبیر رو شما از کجاتون استخراج کردین؟