Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 108

Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
غزلیات حافظحافظ

غزل ۰۴۱- اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است


Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102

Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق نسخه pdf

علامه قزوینی

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است

به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است

صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

در آستین مرقع پیاله پنهان کن

که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است

به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می

که موسم ورع و روزگار پرهیز است

مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر

که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است

سپهر برشده پرویزنیست خون افشان

که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است

عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ

بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

 
شرح نوشتاری

معانی لغات غزل (۴۱)
فرح‌بخش: شادی‌آور.
گل‌بیز: گل‌افشان، گل‌ریز، عطرافشان.
به بانگ چنگ: به همراه آواز چنگ.
محتسب: نهی کننده کارهای ناروا، بازدارنده کارهای نامشروع، لقب امیرمبارز‌الدین.
تیز: شنوا، تند و حاد، بران، قاطع و برنده، خروج گاز شکم با صدا.
صراحی: ظرف شراب با گردن دراز که به شکل مرغابی و حیوانات می‌ساخته و شراب از چشم و نوک آن خارج می‌شده است.
حریف: مصاحب، هم پیاله، مراد یار و محبوب است.
به عقل نوش: ازروی عقل بنوش، محتاطانه بنوش.
فتنه‌انگیز: آشوبی، پرآشوب.
مرقع: وصله‌دار، رقعه رقعه به هم دوخته شده، خرقه وصله‌دار.
چشم صراحی: محل خروج شراب از صراحی که از چشم شکل پرنده است.
ورع: پرهیزکاری، پارسایی، تقوا.
باژگون: واژگون، وارون.
دور باژگون سپهر: گردش چرخ وارون.
صاف: زلال، خالص، کنایه از مایع زلال رویی خم شراب.
دردی‌آمیز: کدر، آ«یخته به درد و ته‌نشین شراب.
پرویزن: غربال، الک.
ریزه: ذرات از الک گذشته، ذره‌های الک شده.
عراق: استانهای اصفهان- همدان- ری و مرکزی.

معانی ابیات غزل(۴۱)
(۱) هرچند باده شادی‌اور و نسیم، گل‌بیزان و هوا مساعد است، مبادا آشکارا و به همراه ساز و آواز به شراب بنشینی که گوش محتسب تیز و شنوا و حساس است.
(۲) هرگاه ظرفی شراب و هم پیاله‌یی با آداب یافتی با احتیاط تمام با او به میگساری بنشین که زمانه زمانه پرآشوبی است.
(۳) پیاله‌را در آستین خرقه پنهان نگاهدار که چشم روزگار به مانند چشم صراحی خونبار است.
(۴) خرقه‌ها را با اشک شسته و رنگ باده را از آن می‌زدائیم چرا که زمان تظاهر به پرهیزکاری و پارسایی است.
(۵) از گردش این سپهر وارون عیش و شادی توقع مدار که زلال سر این خم روزگار هم، دردی و کدر و مغشوش است.
(۶) این سپهر بلند به مانند غربالی خون پالاست که ریزترین ذرات گذشته از آن، سر و تاج خسروپرویز است.
(۷) حافظ، با شعر خوش و شورانگیز خود عراق و فارس را مسخر خود کرده‌یی، اینک نوبت بغداد و تبریز فرا رسیده است.
شرح ابیات غزل (۴۱)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع‌لن
بحر غزل: مجتث مخبون اصلم مسبغ
۱- این غزل درسالهای اول دوره حکومت امیر مبارز‌الدین مظفر سروده شده که در خم‌شکنی و بستن در میخانه‌ها کوشا بود و ازطرف پسرش شاه شجاع که با شیوه تظاهر پدر موافق نبود لقب محتسب گرفت. شاه شجاع گوید:
در مجلس دهر ساز مستی پست است
نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است
رندان همه ترک می‌پرستی کردند
جز محتسب شهر که بی می مست است
و حافظ نیز این لقب را همیشه برای امیر مبارز‌الدین به کار می‌برد. باید دانست شاعری که اشعارش همیشه دارای ایهام است در مواقع ضروری با نسبت دادن به دشمن کلماتی انتخاب می‌کند که گذشته از معنای ظاهری آن معنای باطنی آن نیز کارساز! باشد و در بیت اول (تیز) را که دارای معانی مختلفی است به کار می‌گیرد تا در ضمن او را تحقیر هم کرده باشد.
۲- منظور شاعر از پنهان کردن پیاله در آستین خرقه در بیت سوم بدین لحاظ است که سابقاً صوفیان در آستین گشاد خرقه خود لوازم خود را قرار می‌دادند و این رسم صوفیان و خرقه‌پوشان بوده است.
۳- طنز پیاده شده در بیت چهارم از شاهکارهای طنز است. شاعر می‌گوید اکنون که زمان تظاهر به پرهیزکاری و پارسایی و پاکدامنی است ما هم برای آنکه به صورت پرهیزکاران درآئیم به ناچار آلودگیها ورنگ ولکه شراب را ازخرقه خود با آب چشم شسته و می‌زدائیم.
۴- در بیت ششم حافظ به صورت کنایه تحولات این چرخ گردون را یادآور شده و می‌خواهد بگوید چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
۵- از مفاد بیت مقطع کلام چنین مستفاد می‌شود که در زمان میانسالی حافظ اشعار او در فارس و عراق آن زمان کاملاً مشهور و ورد زبان‌ها بوده و شاعر در ضمیر باطن خود اراده نفوذ درسایر بلاد را داشته است.
۶- مضمون بیت نخست را حافظ ازنظامی گنجوی در لیلی و مجنون گرفته است. نظامی فرماید:
آن سخته جان ستان خونریز
بادی تند است و آتشی تیز

همچنین مضمون بیت ششم نیز از نظامی است که در شرف‌نامه می‌فرماید:
در این طشت غربالی آبگون
تو غربال خاکی ملک طشت خون
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

7 دیدگاه

  1. گل بیز. [ گ ُ ] (نف مرکب ) گل بیزنده . گل افشان . گل ریز. خوشبو. معطر
    ————————
    صراحی . [ ص ُ ] (از ع ، اِ) عربی آن صراحُیّة. قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی آرند و از آن در پیاله و جام و قدح ریزند.
    ————————
    مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:
    در آستین مرقع پیاله پنهان کن
    که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
    معلوم می شود که به معنی جامه ٔ آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده . (آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه ٔ پیوندبست .(مهذب الاسماء). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد
    ————————-

    1. اینجا به نظرم فعل “گرفتی” در معنای “می گیری” استعمال شده. همونطور که ما وقتی یکی مثلا وارد خونه میشه میگیم: اومدی؟
      در واقع منظور حافظ اینه که عراق و فارس رو داری می گیری (به خودش میگه)
      البته این نظر منه. یکی از زیبایی های کلام حافظ اینه که در مورد یه بیت نظرات متفاوت و گاهی متضاد مطرح میشه که شما وقتی نگاه میکنی میبینی که همش درسته. به نظرم حافظ از عمد این کار رو کرده که دست مخاطب رو توی برداشت آزاد بذاره.

  2. یه سوال برام پیش اومد

    حافظ میگه: عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ / بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است… خب بغداد که از اول توی عراق بوده… مگه نه؟ پس عراق رو که به شعر خوش گرفتهٰ چرا باز میگه نوبت بغداد است؟ نکنه بغداد اون موقع منطقه آزاد محسوب میشده و جز عراق نبوده؟ یا دسترسی بهش سخت بوده؟ چی بوده بالاخره… حالا معصوم که نبوده… شاید هم

    1. حافظ اول در مورد کشور ایران و کشور عراق صحبت می کنه و بعد در مورد پایتخت این دو کشور. بغداد پایتخت عراق بوده و تبریز هم در قرن هشتم که حافظ زندگی می کرده پایتخت ایران بوده(ب راحتی در ویکی پدیا قابل سرچ هست).
      منظورش هم اینه که شعرهات ب کشور عراق و ایران وارد شده، وقتشه ب قلبشون نفوذ کنی. و پایتخت ها استعاره از قلب و مهم ترین بخش اون کشور هستش.

  3. واقعا جالب گفتی مجید جان
    حاقظ به یه اتفاق خیلی خیلی بزرگ و مهم اشاره میکنه که در تبریز و بغداد رخ خواهد داد.حدود 300 400 سال بعد.
    در واقع خبری از آینده میده به شیوه ی رمزگونه برای اهل تفکر.
    خیلی تو شعراش از شیراز و عراق و تبریز و بغداد حرف میزنه.
    ترک شیرازیش که معروفه
    شیراز پر غوغا شود شکر لبی پیدا شود
    ترسم که آشوب لبش بر هم زند بغداد را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا