غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۷۸- ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیمجامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد استکار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیمسر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشدالتفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروانفکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکندتکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجیدگو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر اوور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

 

غزل ۳۷۸

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. هو
    اگرتنهابه عنوان فال هم كه باشد كسي به غزليات حافظ توجه كند ذهن اوبامفاهيم عالي و نكات آموزنده مواجه ميشود (چه پيام خاصي ازآن برداشت كند يا نكند) واين خود به خود خالي از فايده نيست تا چه رسد به اينكه اهل ذوق با عشق وعلاقه بخوانند يا گوش فرا دهند تا از معارف عالي آن بهره مند شوند وعشق وكمال را تجربه كنندويادرس آزادگي وبيداري وجدان واخلاق حسنه (چنانكه ازغزل بالا برميآيد) بگيرند به هر حال سايت جالب وخوبي است ودر خور قدرداني علاقمندان به حافظ ميباشد.

  2. معانی لغات غزل(378)

    میل : رغبت .

    ناحق : ناروا، باطل، ناصواب .

    جامه کس سیاه کردن : کنایه از متهم کردن دیگری است .

    دلق : خرقه درویشی .

    ازرق : کبود .

    دلق خود ازرق کردن : کنایه از خود را به صورت صوفیان نمایاندن است .

    مطلق : مطلقاً، قید تأکید، تماماً، کاملاً، بی قید و شرط، هرگز .

    رَقَم : خط نوشتن، تحریر، نقش و علامتی که بر روی بسته کالا به منظور شناختن محتوای آن می گذراند .

    مَغلَطه : کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند . (دهخدا)

    سرِّ حق : سِرّ خدا، راز خداوندی خدا که جز خدا کسی به آن آگاهی ندارد .

    ورق : برگ .

    وَرَق شعبده : برگ های کاغذ شعبده بازی .

    مُلحَق : در آمیختن .

    جرعه رندان : جرعه یی از شراب دُردآلود رندان .

    به حرمت : از روی احترام و اعتنا .

    اِلتفات : توجه، اعتنا .

    التفاتش به مــِی صاف مروّق نکنیم : به شراب زلال پالوده شده اش اعتنا نمی کنیم .

    مروّق : پالوده شده، صاف شده .

    صاف مروّق : زلال و پالایش شده .

    خوش برانیم : به خوشی و خوبی به پیش ببریم و بگذرانیم .

    در نظر راه روان : در زیر نظر و عنایت روندگان راه طریقت .

    اسب سیه : اسب سیاه، نژادی مرغوب از اسب راهوار .

    زین مُغَرق : زین اَسب غرقه در جواهرات، زین نقره کاری شده، نقره کوب شده .

    ارباب هنر : صاحبان هنر و فضیلت .

    معلّق : واژگون .

    نگیریم بر او : بر او خرده نگیریم ، به او اعتراضی نکنیم .

    جدل : پیکار، مجادله .

    معانی ابیات غزل (378)

    1) ما به بدگویی کسی نپرداخته و گرایشی به کارهای ناروا نمی کنیم . جامه کسی را سیاه و جامه خود را کبود جلوه نمی دهیم .

    2) عیب و ایرادگیری از فقیر به سبب ناداری و از توانگر به سبب دارا بودن کار بدی است و صلاح در این است که هرگز کار بد و ناروا از ما سر نزند .

    3) بر دفـتر آفرینش خط باطل نمی کشیم و راز آفرینش را با برگ های شعبده بازی و چشم بندی نمی آمیزیم .

    4) اگر پادشاه از شراب رندان و آزادگان جرعه یی از روی احترام ننوشد ما هم به شراب ناب زلال او اعتنایی نمی کنیم .

    5) راه زندگی دنیوی را به دستور و زیر نظر روندگان طریقت به خوبی و خوشی در می نوردیم و در اندیشه داشتن اسب سیاه راهوار و زین نقره کوب نیستیم .

    6) آسمان، این دریای کبود، کشتی هنرمندان را در هم می شکند بهتر آن است که به این دریای واژگون متّکی نباشیم .

    7) اگر حسودی بدگویی کرد و دوستی رنجیده خاطر شد به او بگویید که رنجیده خاطر نشود زیرا ما به گفته اشخاص احمق (حسود) گوش نمی دهیم .

    8) حافظ اگر دشمن (درباره ما) حرف ناروایی زد بر او ایراد نمی گیریم و اگر راست گفت با سخن حق از در مخالفت بر نمی آییم .

    شرح ابیات غزل (378)

    وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات

    بحر غزل : رمل مثمّن مخبون مقصور

    *

    در صفحات 65-64 مبحث (چرا حافظ به یزد تبعید شد) شرح مختصری از شیخ زین الدّین علیِ کلاه داده شد که نظر خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد . این هم شاگردی سابق و واعظ لاحق و رقیب خطرناک حافظ از یک طرف چون دزدی که با چراغ آید از دانش دینی بهره ور و از طرفی به انواع وسایلی که سبب شهرت و جمع آوری مرید گردد مجهّز بود . حتی در سحر و جادو دست داشت و بسیاری از مردم ساده لوح را با نیرنگ ها و شعبده بازی های خود مجذوب کرده و می فریفت .

    حافظ این غزل را در اعتراض به این عنصر فریبکاری سروده و زمان سرودن آن به هنگامی است که شیخ زین الدّین علی کلاه و سایر هم فکرانش درصدد جلب توجه شاه شجاع و مبارزه با حافظ و فاصله انداختن بین او و مرکز قدرت حکومتی برآمده بودند .

    امتیازی که این غزل و معانی ظاهری و تعابیر ابیات آن بر سایر غزل های مشابه دارد در این است که حافظ در کمال صراحت لهجه رئوس عقاید و خطّ مشی رفتار عارفانه خود را شرح داده و نفرت خود را از یک دشمن حسود و احمق خود، در قالب بی اعتنایی ابزار می دارد .

    شاعر در بیت مطلع غزل عیناً آنچه را که شیخ علی کلاه به آن می پرداخت تَخطئه و به آن حمله کرده و خود را نقطه مقابل آن قلمداد می کند . حافظ می فرماید ما بد کسی نمی گوییم و از جاده حقیقت منحرف نمی شویم و دیگران را تخطئه و خود را موجه جلوه نمی دهیم .

    ما درصدد عیب و ایرادگیری دستجات مختلف مردم اعمّ از فقیر یا غنی نیستیم که چرا فقیر نادار و غنی داراست .

    ما با علم و دانش و عقل و منطق در نمی افتیم و برای اثبات وجود خدا به حرف های عوامانه و نیرنگ های عامیانه متوسل نمی شویم و مردم را با شعبده بازی فریب نمی دهیم .

    ما اگر شاه شجاع هم به ما بی اعتنایی کند متقابلاً به او بی اعتنا خواهیم بود و از اینکه شیخ علی کلاه چنین می پندارد که تشویق ذهن شاه سبب شکست ماست در اشتباه است .

    ما راه زنـدگـانی را چــنان می رویم که رهــروان رفتند و چندان در فکــر تجمّلات نیستیم .

    ما اگـر یک نفر حسـود، پشت سرمان بـدگویی آغـاز کـرد به حــرف های این احمق اعتنایی نمی کنیم .

    ما از بـدگویی های دشمن در می گذریم و اگر حـرفی از روی منطـق و حـقّ داشته باشد زیر پا نمی گذاریم .

    ملاحظه می شود روی سخن او در تمام ابیات با رقیب خود شیخ علی کلاه است که لباسی ازرق یعنی به رنگ کبود می پوشید و در مجالس وعظ و خطابه با همه در می افتاد و در مباحثات از جاده عقل و منطق خارج شده و حرف های عوام فریبانه می زد و از حافظ در نزد شاه شجاع بدگویی نموده و در دل خـواستار رسیدن به زندگی پر زرق و برق و تجمّلات بود .

    شاعر در بیت هفتم او را حسود می خواند اما از شدت رنجشی که از او حاصل کرده به او صفت (احمق) می دهد و در پیش نیز گفتیم که در جایی با اشاره به او می گوید :

    صـوفی شهـر بیـن که چون لقمه شبهه می خورد

    پـاردمـش دراز بـاد ایـن حـیوان خـوش عـلف

    آخر الامر این حیوان خوش علف موفق می شود نظر شاه شجاع را نسبت به حافظ عارف و بی آزار مشوّش ساخته و برای شاعر تضییقات زیادی فراهم آورده خود صاحب مقام و منصب قضا گردد و برای حافظ پرونده سازی کرده او را تکفیر و به تبعید و دربدری بکشاند .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا