غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۲۲- خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدمبه صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندمز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادیز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباریکه بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمیکه پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

 

غزل ۳۲۲

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. خواجه می فرماید:ای عزیز!عشق با همه شکوه و عظمت خود،درگفتار ورفتارت پیداست.زیرا همواره نقش محبوب (خواسته ات)را در کارگاه دیده ات به تصویر می کشی وبرایت،بندگی و خدمت به معشوق عین خواجگی و سلطنت است.ای عزیز! گرچه در راه رسیدن به محبوب همپای باد شمالی اما گویا هنوز به محبوب دست نیافته ای.وهمچنان در حسرت وچشم به راه مانده ای!خواجه می فرماید:ای عزیز! بی وجود یار چشمانت روشن نیست و غمگین هستی.از وضعی که داری به خداوند پناه آور،تا عنایتی به دل عاشق و امیدوارت گردد و وصال یار برایت فراهم آید. ان شاءالله

  2. خواجه می فرماید:ای عزیز!عشق با همه شکوه و عظمت خود،درگفتار ورفتارت پیداست.زیرا همواره نقش محبوب (خواسته ات)را در کارگاه دیده ات به تصویر می کشی وبرایت،بندگی و خدمت به معشوق عین خواجگی و سلطنت است.ای عزیز! گرچه در راه رسیدن به محبوب همپای باد شمالی اما گویا هنوز به محبوب دست نیافته ای.وهمچنان در حسرت وچشم به راه مانده ای!خواجه می فرماید:ای عزیز! بی وجود یار چشمانت روشن نیست و غمگین هستی.از وضعی که داری به خداوند پناه آور،تا عنایتی به دل عاشق و امیدوارت گرددو وصال یار برایت فراهم آید. ان شاءالله

  3. معانی لغات غزل (322)

    خیال روی تو : صورت خیالی تو، تصویر روی تو، نقش روی تو .

    کارگاه : کارخانه، نگارستان .

    کارگاه دیده : دیده به کارگاه نقاشی تشبیه شده است .

    به صورت تو : به مانند صورت تو، مانند نقش چهره تو .

    نگار : نقش، نقش زیبای چهره .

    خواجگی : بزرگی، سروری.

    در طلب : در جستجو .

    هم عنان : همگام با سواری در حرکت بودن، شانه به شانه سوار دیگری راندن .

    به گَردت نرسیدم : به گرد و خاک به جا مانده از تاختن تو نرسیدم و عقب ماندم .

    سرو خرامان قامتت : قامت مانند سرو خرامانت .

    دور دهانت : گرداگرد دهان تو، سرخی لب های تو .

    کام دل : مراد دل، آرزوهای دل .

    شوق : اشتیاق، آرزو، میل .

    چشمه نوش : کنایه از دهان شیرین و چشمه آب حیات لبان معشوق .

    قطره ها : قطره اشک .

    لعل باده فروش : لعل لب باده فروش، لبان سرخ فام که گویی شراب می فروشد .

    عشوه خریدن : تحمل ناز و کرشمه با حالات و حرکات چشم .

    تیر گشادن : تیر رها کردن، تیر انداختن .

    چه بارها که کشیدم : در اینجا به معنای چه بار و فشار غم و غصه که تحمل کردم .

    دل ریش : دل مجروح .

    گردن دلخواه : گردن بلورین، گردن مطبوع و زیبا و دلپسند .

    چرا غ دیده : (اضافه تشبیهی)دیده به چراغ تشبیه شده .

    معانی ابیات غزل (322)

    1) در کارخانه چشم، تصویر روی تور ا نقاشی و مجسم کردم . نقش و نگاری به مانند نقش چهره تو نه دیده و نه شنیده ام .

    2) به امید دسترسی به خواجگی و بزرگی، بندگیّ تو را اختیار کرده و چون آرزوی سلطنت در سر داشتم خدمتگزاری تو را پیشه خود ساختم .

    3) اگرچه برای رسیدن به تو پا به پا و همراه باد شمال در تکاپو هستم (حتی) به گَردِ راهِ سرو خرامان قامت تو هم نرسیدم .

    4) در دل شب سیاه زلف تو به روشنایی روز عمر خود دل نبستم (از آن دل برداشتم) و از میان آرزوهای دل، طمع بوسه از لب های دور دهانت را محو کردم .

    5) در اشتیاق رسیدن به چشمه آب حیات لبهایت چه اشک ها که ریختم و از لب های میگونت چه ناز و کرشمه ها که خریدم .

    6) با ناز و کرشمه چشمت چه تیرهایی که به سوی دل مجروح من رها کردی و چه بار و فشار اندوهی که بر سر کوی تو تحمل کردم .

    7) ای نسیم سحری از خاک کوی یار، غباری به سوی من آر که از آن خاک و نشانه و اثر و بوی خون دل های مجروح را حس کردم .

    8) این گناه از جانب چشم های سیاه و گردن زیبای دلپسند تو بود که به مانند یک آهوی وحشی از مردمان رمیده و دوری جستم .

    9) از کوی او نسیمی وزید و بر من گذشت و بدین سبب مانند غنچه، پرده دل خونین خود را از هم دریدم .

    10) به خاک پای تو و نور چشم حافظ سوگند که بدون روی تو از چراغ چشم خود پرتو نوری مشاهده نکردم .

    شرح ابیات غزل (322)

    وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

    بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون

    *

    سعدی : دو هفته می گذرد کان مه دوهفته ندیدم

    به جان رسیدم از آن تا به خدمتش برسیدم

    *

    خواجو : نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم

    ز مـــهر در تــو نشانی نه دیدم و نه شنیدم

    *

    غزل سعدی و خواجو و حافظ در این وزن و بحر، هر سه بدون ردیف و دارای قافیه همسان است و می توان گفت حافظ تحت تأثیر غزل سعدی یا خواجو به سرودن این غزل مبادرت ورزیده است و این احتمال که خواجو نیز تحت تأثیر غزل سعدی به سرودن غزل خود پرداخته باشد زیاد است .

    مطالعه و بررسی مفاد بیت به بیت این غزل شبهه هیچ گونه ایهام یا عنایت و اتّکا به مفاهیم عرفانی در آن به چشم نمی خورد ما را به این نتیجه می رساند که این غزلی است که با مضامین و گلایه های عاشقانه ساخته و پرداخته شده است . به عبارت دیگر مضامین این غزل عاشقانه نه از سوز عشق و شیدایی بلکه به یاری ریزه کاری های علم بدیع و به منظور هنرنمایی به رشته نظم درآمده است .

    در پایان تشبیه چشم به چراغ که تشبیهی متداول است، قبل از حافظ ، نظامی چنین در شعر خود آورده است :

    بـــر شـــاخ نشســـته دیــد زاغــــی چشـــمی و بـه چشـــم چــون چراغـــــی
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا