غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۹۱- ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشمآتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرودگل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخوبسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذردبگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرونآتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدامجمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

 

غزل ۲۹۱

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (291)

    ورطه : بیابان بی راه و نشان، مُرداب گِل و لای، هرچیز هولناک و خطرناک، مهلکه، جای گرفتاری و هلاکت .

    رَخت : بار و بنه، اسباب خانه .

    بیرون کشید باید: بایدبیرون کشید .

    دست گزیدن : کنایه از افسوس خوردن، اظهار پشیمانی.

    لخت لخت : لکّه های قرمز روی پوست، پاره پاره، چاک چاک .

    گوش پهن کردن : گوش فرا داشتن با دقت .

    تُند خو : آتشین مزاج.

    تندرو : تروشرو، اَخمو، با چهره در هم .

    سخت و سست : دشوار و آسان، مشکلات و ملایمات .

    عهد سست : پیمان بی دوام.

    سخن های سخت : سخنان ناهنجار، گفتار ثقیل و سنگین .

    موج خیز : محل ایجاد موج در دریا، ناحیه متلاطم دریا .

    رَخت و پَخت : پخت از اتباع و مزاوجه رَخت است مانند کار و بار جهت تتابع و ترادف کلمه .

    مراد : آرزو، خواسته .

    میسر : سهل الحصول، به آسانی فراهم شدن .

    مُدام : همیشه .

    معانی ابیات غزل (291)

    1) ما بخت و اقبال خود را در این شهر امتحان کرده ایم، باید بار و بنهِ خود را از این مهلکه بیرون بکشیم .

    2) از بس که ( در اثر پشیمانی) پشت دست خود را به (دندان) می گزم و آه (حسرت) می کشم، مثل گل آتش جای جای دست و بدن خود را قرمز کرده به آن آتش زدم.

    3) دیشب چه خوشم آمد، در حالی که گل روی شاخه گوش فرا داشته بود بلبلی چنین می سرود … :

    4) که ای دل خوش باش (و غصه نخور) که آن یار آتشین مزاج چه بسیار که از بختِ بدِ خود با چهره درهم و روی ترش به سر بَرَد .

    5) اگر مایلی که کارهای مشکل و آسان دنیا بر تو به سهولت بگذرد ز سست پیمانی و گفتن سخنان ناهنجار پرهیز کن .

    6) اگر امواج رویدادهای زمانه تا به فلک هم سر بکشد، عارف رخت و لباس خود را از تری و آلودگی محفوظ نگاه خواهد داشت .

    7) حافظ! اگر پیوسته اوقات دسترسی به آرزوها آسان بود جمشید از تاج و تخت خود دور نمی ماند (از ضحاک شکست نمی خورد).

    شرح ابیات غزل (291)

    وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات

    بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب مکفوف مقصور

    *

    اوحدی با قافیه دیگر:

    1- با یـــار بی وفــا نتــوان گفت حال خویش آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش

    2- گــر بنگری در آیـنه روزی صــفای خویش ای بس که بی خـبر بدوی در قفای خویش

    3- مَردی به هوش بودم و خاطر به جای خویش ناگاه در کمـــند تـــو رفتم به پای خویش

    عبید زاکانی (با قافیه دیگر):

    بی یار دل شکسته و دور از دیار خویش درمانده ایم عاجز و حیران به کار خویش

    *

    زمانی که توارنشاه و شاه شجاع تصمیم به تغییر سیاست و دلجویی از علماء و مراجع روحانیت گرفتند، شیخ زین الدین کلاه را به منصب قاضی القضاتی منصوب کردند و این دشمن سرسخت حافظ شروع به پرونده سازی بر علیه شاعر صریح اللهجه و عارف و شجاع نمود و چون دستگیری و محکومیّت او محرز بود توسط تورانشاه و شاه شجاع پیشنهاد تبعید او به یزد شد تا در غیاب او مسائل حل شود. در خلال این مدت حافظ غزل های بسیاری سروده و از شاه و وزیر گلایه کرده و آخرالامر چون کار بر او سخت شده ناچار تن به مسافرت در می دهد و این غزل را این برهه از زمان می سراید .

    این غزل بازگو کننده مکنونات قلبی حافظ در این موقعیت است. او می گوید : ما به این نتیجه رسیدیم که بایستی از شیراز بیرون رفت و جان به سلامت برد و من از بس در اثر ندامت پشت دست را به دندان گزیده ام دست هایم مثل برگ گل سرخ قرمز شده و این نشانی از تأسف بر رویدادهای گذشته زندگی سیاسی و اجتماعی اوست که ظاهراً منجر به شکست و تبعیدش شده است .

    شاعر در ابیات سوم و چهارم با حالتی قهرانه و به صورت کنایه پیش بینی می کند که شاه شجاع به واسطه این تندخویی هایش در آینده گرفتار مشکلات و گرفتاری های زیادی خواهد شد و در بیت پنجم ظاهراً به صورت نصیحت و کلی گویی، لیکن در باطن خطاب به شاه شجاع می گوید که اگر می خواهی دنیا به کامت باشد از بدعهدی بپرهیز و از درشتگویی روی گردان باش آنگاه به حالت بی اعتنایی موقعیت خود را در بیت ششم چنین بازگو می کند که اگر امواج حوادث چنان سهمناک باشد که تا فلک هم سر بکشد، برای عارف خطری به حساب نمی آید و عارف قادر است که رخت از این مهلکه به سلامت به در بَرد. در پایان خطاب به خود می گوید که دنیا همیشه به کام نیست و زیر و رو دارد و بایستی با آن ساخت .

    اجمالاً حافظ به تبعید می رود و در خلال مدت دو سال و کسری تبعید او شاه شجاع و تورانشاه تغییراتی در دستگاه داده و با تغییر پُست قضا و گرفتن از شیخ زین الدین کلاه و سپردن به مولانا بهاءالدین عثمان کوه کیلویه یی راه تبرئه و بازگشت حافظ را به شیراز هموار می سازند .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا