غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۵۸- هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

هزار شکر که دیدم به کام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرندرفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیبکه نیست سینه ارباب کینه محرم راز
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیستمن آن نیم که از این عشقبازی آیم باز
چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینمز اشک پرس حکایت که من نیم غماز
چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیختکه کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
بدین سپاس که مجلس منور است به دوستگرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیستجمال دولت محمود را به زلف ایاز
غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرددر آن مقام که حافظ برآورد آواز

 

غزل ۲۵۸

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. هزارشکرکه دیدم به کام خویشت باز-زروی صدق وصفاگشته بادلم دمساز
    روندگان طریقت ره بلا ورزن-رفیق عشق چه غم دارداز نشیب و فراز
    غم حبیب نهان به ز جستجوی رقیب-که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
    چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت-که کرد نرگس شوخش سیه بسرمهء ناز
    باین سپاس که مجلس منور است بتو-گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
    ملامتی که بروی من آمد از غم تو-ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز
    بنیم بوسه دعایی بجز زاهل دلی-که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
    فکند ناله عشاق در عزاق و حجاز
    نوای بانگ غزل های حافظ شیراز

    من شک کردم که این غزل همون غزل باشه شایدم شبیه به این غزل باشه من به حافظ مراجعه کردم این به من گفت خواستم تو نت پیداش کنم دیدم اینی که من میخوام نیست شایدم همونه کمی دوستان هنرمند دستی توش بردند و تحریفش کردند.بازم حافظ داند و بس…
    http://www.akbaramindegital.blogfa.comاز دهکده دیجیتال

  2. معانی لغات غزل (258)

    دیدم به کام خویشت باز:به کام خویش تورا باز دیدم.

    کام: آرزو ،مراددل .

    صدق:راستی

    .صفا: پاکدلی ، یکرنگی.

    گشته با دلم دمساز:با دلم دمساز شده یی ، با دل من همدم و موافق شده یی.

    روندگان طریقت: سالکان را ه حق ، رهروان طریق معرفت ، سائران الی الله.

    رفیق عشق: عاشق ، آنکه با عشق رفیق وهمراه می شود.

    حبیب: دوست یار ، محبوب ، محب.

    رقیب: مدّعی.

    ارباب کینه : اشخاص کینه توز ، افراد دشمن خوی، صاحبان کینه.

    مشاطه: آرایشگر.

    قضا: تقدیر ، سرنوشت.

    مشاطه قضا: آرایشگرتقدیر.

    سرمه ناز: (اضافه تشبیهی) ناز به سرمه تشبیه شده.

    کِید: مکر ، حیله ، فریب .

    حجاز : مغرب شبه جزیره عربستان ، نام یکی از دستگاههای موسیقی.

    عراق:مغرب ایران ، سرزمین بین النهرین ، نام یکی از دستگاههای موسیقی.

    معانی ابیات غزل غزل(258)

    (1) هزار بار شکر که تو را آنطور که دلم آرزو می کرد ، دیدم که از روی راستی و پاکدلی با دل من همدم و موافق شده یی

    (2) رهروان حق و عارفان عاشق، راه بلا ومحنت را در نمی نوردند ، آنکه رفیق راه عشق می شود از پستی و بلندی راه نمی هراسد.

    (3) همان بهتر که غم عشق دوست از مدعی پرسشگر پنهان باشد چراکه اشخاص کینه توز ، محرم نبوده و سینه آنها جای نگهداری راز نیست.

    (4) این چه فتنه گری بود که دست آرایشگر تقدیر به پا نمود و چشم مست اورا با سرمه ناز ، سیاه و دلفریب تر کرد.

    (5) به شکرانه اینکه مجلس از نور جمال توروشن است ، به مانند شمع اگر بر تو جفا و ستمی رود با شکیبایی بسوز و بساز .

    (6) با نیم بوسه (بوسه مختصر ) که به اهل دل و شیفتگان خود می دهی، دعای خیر آنها را خریدار شو تا دعای اهل دل ، جسم وجان تورا از مکر دشمن دور سازد .

    (7) باز تاب آهنگ غزلهای حافظ که در شیراز بر سر زبانهاست در اهالی حجاز و عراق شور عشق افکنده است.

    شرح ابیات غزل (258)

    وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان

    بحر غزل : مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ

    *

    همانطور که شادروان دکتر غنی تشخیص داده اند این غزل را حافظ در سال 767 هجری مقارن ایام ورود شاه شجاع به شیراز سروده و از اینکه بار دیگر شاه شجاع آن دوست قدیمی شاعر به مسند حکومت بازگشته خوشحال و شادمان است. در تعداد ابیات این غزل و غزل دیگری که به همین وزن و قافیه وردیف ودر همین موضوع و همین ایام سروده شده است اختلاف است و بعض ابیات در این دو غزل جا به جا شده است . این طلب می رساند که شاعر نسخه هایی متفاوت در آن ایم ورود شاه به شیراز بین دوستان توزیع کرده است و یا اینکه بعداً با جابجایی ابیات دو غزل ساخته وپرداخته است. شاعر در بیت دوم وسوم این غزل را خودش مثال می زند و کنایتاً به شاه شجاع می گوید من که در این مدت دوری تو در بلا و معرض خطر بودم به عشق تو از هیچ مشکلی پروا نداشتم و غم و غصه خود را در تمام این مدت از رقیب سلطنت تو یعنی شاه محمود پنهان می کردم چرا که اوبا تو موافق نبود و نمی توانست محرم رازها و آگاه به کارهای من باشد . شاعر دربیت پنجم خطاب به شاه شجاع می گوید به شکرانه اینکه همه مردم شیراز با آمدن تو خوشحال و در راحتی به سر می برند مشکلات و سختی هایی را که در پیش رو داری تحمل کن و در بیت ماقبل آخر یعنی بیتی که همیشه حافظ در مضمون آن خواسته خود را می گنجاند اشاره غیر مستقیمی به لطف و همراهی و مساعدت دارد . منظور شاعر در بیت مقطع غزل از ذکر حجاز و عراق همان سرزمینهای عربستان و بین النهرین است که با نامهای دستگاههای آواز ایرانی منطبق و با کلمات : زمزمه ، نوا، بانگ، غزل جمعاً همخوانی داشته و به لطف کلام می افزاید.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا