غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۳۵- زهی خجسته زمانی که یار بازآید

زهی خجسته زمانی که یار بازآیدبه کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشمبدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر منز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گردبدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری دادگمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دیبه بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظکه همچو سرو به دستم نگار بازآید

 

غزل ۲۳۵

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معاني لغات (235 )

    خجسته : مبار ك

    زهي خجسته زماني : خوشا وقت مباركي .

    غمزدگان : اندوه گينان .

    غمگسار : آنچه غم را بزدايد ، دوست .

    خيل : گروه سپاهيان ، قبيله ، دوست .

    اَبلَق : سياه و سفيد ، اسب سياه و سفيد .

    اَبلقِ چشم : چشم ابلق ، چشم سياه وسفيد .

    خدنگ: تير

    همي پردر دل : دل حيوان شكاري در تب وتاب افتد .

    خَم : انحنا.

    زلفين : زلفهاي ، زلفهاي دو طرف صورت .

    به بوي : به اميّد.

    نقش بند: نقاش ، صورتگر ، آنكه به خالكوبي نقشهاي مختلف بر روي دست و بازونقش طرح مي كند ، آنكه با حنا بر روي كف ددست و پا نقش رنگين درست مي كند، طرّاح نقش پارچه در بافندگي ، آرايشگر .

    نقش بند قضا: صورتگر تقدير .

    نگار : نقشي كه با حنا بر دست و پا كنند ، كنايه از معشوق زيبا روي .

    معاني ابيات غزل (235)

    (1) خوشا وقت مباركي كه يار بر گشته وغمخوارانه واندوهگين ان را به آرزوي خود برساند .

    (2) اسب سياو سفيد چشم را پيشاپيش لشكر خيالش در انتظار نگهداشته ام به اميد اینكه آن چابك سوار برگشته و بر آن نشيند ( قدم بر چشم مانهد)

    (3) دل حيوان شكاري ، چشم به راته تير (آن شهسوار) و در تب وتاب و تپش و به اين اميد است كه او به قصد شكار كردنش باز گردد. .

    (4) اگر سر من به مانند گوي در انحناي چوگان او قرار نگيرد، ديگر از سر ، سخني به ميان نمي آورم و اين سر ديگر به چهدرد ي مي خورد .

    (5) چون گرد راه بر سر راهش به انتظار و به اين آرزو نشسته ام كه به اين رهگذار بر گردد . ( تا به دنبالش بيفتم) .

    (6) دلي كه با سر زلفهاي او عهد وپيمان اقامت بسته تصور مكن كه ديگر ،آن دل به قرارا وآرامشي دستيابد.
    (7) به اميّد اين كه بار ديگر فصل بهار باز آيد ، بلبل ها از دست مادي و زمستان رنج ها كشيدند .

    (1) حافظ، از آن نقاش قضا اميد آن هست كه به مانند نقش سرويي كه بر روي دست مي كشند آن نگار را به دست من بر ساند

    شرح ابيات غزل ( 235)

    وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

    بحر غزل : مجتث مثمن مخبون اصلم

    *

    خواجو كرماني:به چشم رفته ما گر به صلح بازآيد سـعادت ابـدي از درم فـراز آيد

    *

    اين غزل در زمان تسلط شاه محمود بر شيراز يعني بين سالهاي 765 – 767 به انگيزه واميد بازگشت شاه شجاع سروده شده است. و از فحواي كلام چنين بر مي آيد كه حافظ كمال اميدواري و اطمينان به باز گشت پيروز مندانه او را داشته و هر آن در انتظار فتح شيراز به دست او بوده است. سابق بر اين شخصيّت بزرگي اگر از مسافرت بر مي گشت اهل بيت ودوستان او تا پشت دروازده شهر به استقبال او رفته واسب را و مركب سواري او را آراسته در كنار جاده، در انتظار مي ايستاد اند تا آن مسافر عزيز رسيده وبرآن سوار شود و به خانه خود باز گردد.بدين سبب حافظ چشم خود را به اسب سياه وسفيد تشبيه و مي گويد اين ديده را پيشاپيش لشكر خيالش كه به استقبال او صف كشيده نگهداشته ام تا آن شهسوار برگشته و قدم بر ديدگانم يعني اسب سياه وسفيد بگذارد.

    شاعر در ابيات بعدي حالت چشم انتظاري خود را در مضامين مختلف بازگو كرده ودر مقطع كلام از خود نقش بند و دست وسر و نگار در بيتي ياد مي كند كه اين كلمات باهم ارتباط دارند .

    1- ما مي دانيمشيراز مركز سرو ناز است و سرو ناز در كمال آراستگي هميشه در ثلث انتهاي بالاي آن يك شاخه از مخروط برگها سر بيرون كرده و به نام دست سرو موسوم است .

    2- همچنين مي دانيم جماعتي از كولي ها كارشان حجامت وخالكوبي و نقش بندي بر روي دست وپا ي متقاضيان بوده به اين نحوكه بوسيله خالكوبي يا با حناي خيس شده تصوير درخت و گل و حيوانات بر روي دست نوجوانان رقم مي زده و از جمله نقش سر وناز را بر وي د ستها مي كشيده اند .

    به اين ملاحظات حافظ مي فر مايد از نقش بند قضا وقدر چنين انتظار دارم كه همانطور كه نقش سرو به دستم مي كشد، كاري كند كه دست من هم مانند دست سر و به قد سرو شاه شجاع برسد. اين ابيات از لحاظ مضمون وانتخاب كلمات كاملاً تحت تأ ثير ابيات مثنوي خسرو وشيرين نظامي است و حافظ دقيقاً مضمامين نظامي را در آنجا كه داستان بازگشتن شيرين را نزد خسرو مي سرايددر پيش چشم خود داشته است . در آن داستان مادر شيرين برای باز آمدن شيرين ( گلگون ) اسب ويژه خود را همزاد اسب شبديز) شيرين بود با قاصدي به پيشواز دختر خود مي فرستد و حافظ اين موضوع را در بيتی مي گنجاند و مي گويد به پيش خيل خيالش كشيدم ابلق چشم …. و همينطور كلمات نقشبند و سرو ونگار را از بيات مثنوي خسرو وشيرين در باز گشت شيرين انتخاب و براي آن مضمون آفريده است. و شعراي ديگر نيز مشابه اين مضمون ساخته اند از جمله خواجو كر ماني مي گويد :

    از كلك نقشبند ازل بر بياض چهر آن نقطه هاي خال چه زيبا چكيده اند

    در پايان مضمون بيت چهارم اين غزل را سعدي در بيت زير چنين سروده است و.

    سر كه نه در راه عزيزان بود بار گراني است كشيدن به دوش
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا