غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۹۷- شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیستهر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ایاین حکایت‌ها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماعقدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شددر کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل رازعیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شبتا چو صبحت آینه رخشان کنند

 

غزل ۱۹۷

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. معاني لغات غزل(197)

    شاهد:مشاهده كنند، اداي شهادت كننده و گواه ، در اصطلاح فقهي: گواهي دهنده از روي يقين، در اصطلاح متكلمان: آنها اصل را شاهد و فرع را غايب مي دانند، در اصطلاح صوفيه : آنچه در دل حضور داشته و ياد آن را غالب باشد، در اصطلاح عرفا: به معناي حاضر آمده و گويند شاهد حق است به اعتبار حضور ومرد يا زن نيكو روي و خوش صورت ، معشوق و محبوب خوش صورت حجت جمال حق تعالي.

    شاخ نرگس: شاخه گل نرگس، كنايه از دلداري كه چشمان او به مانند گل نرگس مخمور باشد.

    بشكفد: سر درآورد،پيدا شود.

    نرگسدان:گلدان گل نرگس.

    گويي ببر: گويي از ميدان رقابت بيرون ببر، توفيقي بدست بياور.

    از قامتت چوگان كنند:از قدّ راست تو ،چوگان خميده بسازند- كنايه از پيري و خميدگي قدّ.

    بر سر خود حكم نيست:اختيار سر خود را ندارند ، سّرِ خود اختياري ندارند ، از خود اختياري ندارند.

    سماع: وجد و حالت مشايخ و صوفيان منفرداً يا جمعاً با آداب و تشريفاتي خاص.
    قدسيان:فرشتگان بهشتي.

    دست افشان كردن: رقصيدن همراه با حركات موزون دست.

    سر مَكَش :دست برندار ، غفلت مكن، منصرف مشو.

    معاني ابيات غزل(197)

    (1) زيبا رويان ، اگر بدين گونه دلبري كنند ، در ايمان زاهدان رخنه خواهند نمود .

    (2)هر چه كه آن شاخه گل نرگس بشكفد خوبرويان ديده خود را به گلدان گل نرگسي مبدّل سازند .

    (3) اي جوان بلند بالاي راست اندام ، پيش از آنكه از قد تو چوگان منحني بسازند ( در ميدان زندگي) گويي بزن ( و توفيقي بدست آر).

    (4) عاشقان از خود اختياري ندارند ، هرچه تو بفرمايي همان كار را مي كنند.

    (5) مردمك چشم من از زيادي گريه خون آلود شد، در كجاي دنيا بر انسان اين همه ستم روا مي دارند.

    (6) اين داستانهات كه از تو فان نوح نقل مي كنند در پيش چشم( اشكبار) من از قطره يي كمتر است.

    (7) آنگاه كه محبوب ما به رقص و سماع بخيزد ، فرشتگان آسمان در عرش به رقص ودست افشاني مي پردازند. (8) عيد رخسار خودت را بنما تا عاشقانت از راه وفا جان خود را نثار توكنند .

    (9) اي حافظ از ناله هاي نيمه شب دست برندار ومنصرف مشو تا آينه دلت را به مانند روي صبح ،روشن و تابناك سازند.

    شرح ابيات غزل(197)

    وزن غزل: فاعلاتنفاعلاتن فاعلات

    بحر غزل: رمل مسدّس مقصور

    *

    غزل مورد شرح ،همانطور كه از انتخاب وزن آن دستگير مي شود، غزلي است عاشقانه كه در فرجه پر شور و حال جواني سروده شده و به آوازي شباهت دارد كه رهگذري عاشق در دل شب از دل پر آرزوي خود سر دهد. توّجه به روي زيباي دلبراني كه دلبري مي كنند و توجه خاص به چشم دلبري كه مورد نظرشاعر است واندرز عاشقانه يي كه شاعر به او مي دهد و توصيه مي نمايدكه : تا جواني دلي به دست آور و در پي آن ، خود را مطيع فرمان او خواندن همه و همه نشانهاي شور جواني عاشقي است كه زبانش به كلام منظوم باز و مي تواند از زعهده سرودن آنچه در دل او مي گذرد بر آيد.

    مطلبي كه ذكر آن ضرورت دارد اين است كه حافظ از همان ايام جواني تا به پيري ، يعني در تمام مدت عمر خود سحر خيز بوده و باز گويي آن در اشعار همه دورانهاي زندگي او از جمله در مقطع همين غزل دليل بر اين مدّعاست و اين به معناي آن است كه اين شاعر قدر ساعات قدر شبها را مي دانسته و در آن ساعات به تفكّر و عبادت و مطالعه و نماز ونياز مي پرداخته است .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

    1. با سلام و تشکر
      درباره بیت ۸ دیدگاهی در سایت تبیان نوشته شده که به نظر درست و منطقی می آید.
      گفته شده بوته ظرف مخصوصی بوده که از گل می ساختند و جهت ذوب کردن طلا و نقره از آن استفاده میشد. در این بیت گفته شده ای دل بر غصه هایت غلبه کن زیرا اهل راز با وجود اینکه در آتش هجران میسوزند ولی زندگی را با خوشی سپری میکنند. همان طور که طللا در بوته ذوب از اینکه مراحل تعالی را سیر می کند و به کمال می رسد خوشحال است انسان های اهل راز نیز با وجود آتش هجران در عیش زندگی میکنند( اهل راز به سبب خلوص و ارزش با طلا متناسب است)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا