غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۸۶- گر می فروش حاجت رندان روا کند
گر می فروش حاجت رندان روا کند | ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند |
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا | غیرت نیاورد که جهان پربلا کند |
حقا کز این غمان برسد مژده امان | گر سالکی به عهد امانت وفا کند |
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم | نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند |
در کارخانهای که ره عقل و فضل نیست | فهم ضعیف رای فضولی چرا کند |
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد | وان کو نه این ترانه سراید خطا کند |
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت | یا وصل دوست یا می صافی دوا کند |
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت | عیسی دمی کجاست که احیای ما کند |
بسیار ساده ولی عالی اگر معنی هم می گفت عالیتر میشود یا حق
١ -اگر پير مى فروش،نياز رندان را برآورده كند(يعنى به آنان شراب بدهد!)خداوند گناهمىگساران را مىبخشد و از آنان دفع بلا مىكند.
٢ -اى ساقى به همگان جام مساوى بده تا در اين ميان،درويش از روى رشك و حسد فتنه و
آشوب برپا نكند.[جام عدل،يعنى پيمانهاى كه محتواى آن در هر نوبت يكسان و برابر است.]
٣ -اگر پويندگان وادى عشق،در حفظ امانت به عهد خود وفا كنند،به يقين مژدهى رهايى و آسودگى از غم و محنت خواهد رسيد.[دربارهى اين امانت بنگريد به شرح غزل 184،بيت سوم.]
4-اى دانشمند،رنج و آسايشى كه در زندگى پيش مىآيد،همه از جانب خداست؛آنها را به
ديگران نسبت مده.
۵ -آفرينش،كارگاهى است كه عقل و دانش به آن راه ندارند؛بنابراين عقل و خرد ناتوان انسان
چرا كنجكاوى و فضولى مىكند؟
۶ -اى مطرب،آهنگى بنواز(تا شاد باشيم)زيرا كه هيچ كس بىاجل نمىميرد،و كسى كه اين
ترانه را نسرايد،خطا كرده است.[اين ترانه،همان اعتقاد به فرا رسيدن اجل است.يعنى كسى كه بهاين اصل معتقد نباشد كه كسى بىاجل نمىميرد و در نتيجه شادى نكند،راه خطايى رفته است!]
٧ -ما را-كه درد عشق و بلاى خمار كشت-يا ديدار دوست يا شراب صاف،معالجه مىكند.
[علاج درد ما يا شراب صافى يا ديدار دوست است.]
٨ -عمر در سر شراب رفت و حافظ در آتش عشق سوخت!مسيحا نفسى كجاست كه ما را دوباره
زنده كند؟[عيسى دم،يعنى آن كه مانند عيسى با نفس خود مردگان را زنده كند.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری