غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۷۲- عشق تو نهال حیرت آمد
عشق تو نهال حیرت آمد | وصل تو کمال حیرت آمد |
بس غرقه حال وصل کاخر | هم بر سر حال حیرت آمد |
یک دل بنما که در ره او | بر چهره نه خال حیرت آمد |
نه وصل بماند و نه واصل | آن جا که خیال حیرت آمد |
از هر طرفی که گوش کردم | آواز سوال حیرت آمد |
شد منهزم از کمال عزت | آن را که جلال حیرت آمد |
سر تا قدم وجود حافظ | در عشق نهال حیرت آمد |
بنام او
هنگاميكه حالت عشق در اهل معرفت پديد ميآيد شخصيت آنها دگر گون ميشود وافكار مزاحم روزمره در آنهافرو ميريزد وشكوه و عظمتي را در خود و جهان خلقت احساس ميكنند وغرق حيرت ميگردند حيرتي كه در همه ابيات اين غزل مطرح شده وصفي اينگونه دارد
دكتر خليل خطيب رهبر راجع به معني بيت اول نوشته كه ظاهرا تلميحي دارد به سخن حضرت علي(ع)كه ميفرمايد:اللهم زدني فيك تحيرا يعني بارخدايا سرگشتگي مرا در عظمت خود افزون ساز
نميتوان ئفت با چه روشي ممكن است به اين حالت مبارك حيرت رسيد زيرا مستلزم حضور عشق است (عشق تو نهال حيرت آمد)وعشق را نميتوان فرا خواند بلكه عشق شايد كسي رابه سوي خود فراخواند اماميتوان آنچه را كه مانع حضور عشق وحيرت ميگردد بطور مبسوط بيان كرد ودر اينجا اشاره كوتاهي به موانع ولزوم رفع آنهاميشود
اين خود يا شخصيت معمولي ماحاصل مكتسبات ما در محيط تربيتي واجتماعي است كه در ارتباط با ديگران وتاثير پذيري و تعامل با آنهاشكل گرفته وافكار و خيالات وآموخته هايمان برآن استوار است واكثر ما خود را همين چيزي ميدانيم كه زاده محيط اجتماعي است در صورتيكه جوهر وجود ما چيز ديگريست وهرگاه اين جوهرازپرده عادات ومكتسبات ما بيرون آيد حالي دگر وحيرتي وصف نا پذير ظهور ميكند بديهي است اگر شخصيت اجتماعي ما پر مدعا نباشد وگمان نكند كه همه چيز را ميداند ونيازمند معارف عالي تر باشدوشوق رسيدن به افكار و حالات نو را داشته باشد زمينه راهيابي به عشق و جوهر خود كه با خدا مرتبط است فراهم ميشود
موضوع”لاادري”يعني نميدانم در فرهنگ اسلامي خيلي اهميت دارد در نهج البلاغه آمده است كه هر كس لاادري را نگويد مهالكش به او ميرسد اگرما خيلي چيزها ميدانيم لاادري برايمان چه توجيهي دارد؟در اين باره خوب است توجه كنيم كه آنچه از اصول دين ميدانيم فقط سايه اي از حقايق است خود حقايق نيست كسيكه به اين موضوع بتواند توجه كند به ناداني خود معترف ميگردد چه خوش گفت آنكه گفت:
تا به آنجا رسيد دانش من
كه بدانم همي كه نادانم
اگر به طور نسبي به حالت نميدانم كه مقدمه عشق وحيرت است رسيديم خوب است بدون تلاش براي دانستن واقناع ذهن با حوصله وصبر برآن توقف كنيم واين لحظه را غنيمت شمريم به قول مولوي حالت “بي لا وبلي” به خود بگيريم تا محملي پيدا شود
پس تو حيران باش بي لا و بلي
تا زرحمت پيشت آيد محملي
===================
ضمنا يادآوري ميشود كه در مصرع اول بيت دوم كاخر درست است ودر بيت پنجم سئوال به جاي سال (طبق ديوانها)
نكته ديگر كه قبلا نوشته ام اينكه آدرس اينترنتي من ونيز نام و فاميل در مسطتيل هاي پائين در اين گيرنده همواره ديده ميشود اگر در همه گيرنده هااين آدرس منعكس است است لازمست حذف شود
نتيجه تفال :
1- خواجه در بيتهاي 5-6-7- فرمايد ( از هرجانب که گوش فرا دادم گويي حيرت سوال مي کرد آيا مخلوق عظمت و بزرگي خالق را آنطور که بايد بشناسند خواهند شناخت )( عاشقي که بر عظمت و سلطه حيرت چيره شد در برابر توانايي معشوق شکسته شد وهستي را باخت )( سرتا پاي حافظ در عشق به نهال ودرخت سرگشتگي ببدل گشت است ) جنابعالي با توجه به اين سه بيت دريابيد .
2- اين نيت موجب سرگرداني و حيرت و دل مشغولي جنابعالي گرديده است که اگر از آن صرف نظ رکنيد بمراتب بهتر مي باشد زيرا تا کنون جز رنج و دلهره وعذاب براي شما و خانواده تان سودي نداشته است زيرا موقعيت هاي بسيار بهتر در انتظار جنابعالي و خانواده شما مي باشد پس به يکي از مشاهد متبرکه برويد و دعا کنيد و بهتر است سوره القلم را با معني و حضور قلب بخوانيد
3- يکي از اوقامجنابعالي سخت به شما نيازمند است و منتظر اينکه از درآييد و به او کمک کنيد پس اقدام نماييد و اور ا چشم ره راه مگذاريد چيزي که گم کرده ايد نزد دوستي به امانت است نگران نباشيد خوابي ه ديده ايدبراي کسي تعريف نکنيد و به زودي ملاقاتي سودمند و سفري پربرکت در پيش خواهيد داشت
4- مسافر فعلاً اوضاعش رو به راه نمي باشد ولي جاي نگراني هم نيست خبر بدي دريافت مي کنيد امانارحت نشويد ويژگيهاي جنابعالي عبارتند از وسواسي ناقلا دقيق مغرور زيرک و باهوش زرنگ حادثه جو سخاوتمند منطقي مهربان ولخرج دوست باز
5- رنگ نخودي يا نخودي مايل به شيري را برايتان توصيه مي کنم زيرا رابطه صميمي در شما ايجاد مي کند و بر هماهنگي چهره شما مي افزايد و موجب افزايش انرژي احساس لطافت و آرامش جنابعالي مي گردد و گامهاي مثبت را با اطمينان خاطر و اعتماد به نفس بيشتر بر مي داريد عزيزم قفل يعني که کليدي هست پس بازکننده يا قفل ساز کجاست ؟
١ -عشق تو،نهال حيرت و وصل تو،كمال حيرت است.[حيرت،وادى ششم از وادىهاى سير وسلوك عرفانى و سكوى پرش به مرحلهى هفتم يعنى فناست.شاعر حيرت را به درختى مانند مىكندكه نهال آن در مرحلهى عشق(وادى دوم سير و سلوك)در دل سالك كاشته مىشود و در مرحلهىهفتم به درخت كاملى تبديل مىشود.در اين غزل،ويژگىهايى از وادى حيرت توصيف شده است.]
٢ -چه بسيار سالكانى كه پس از غرق شدن در وصل باز هم به حالت حيرت باز مىگردند.
٣ -دلى را نشان بده كه داغ حيرت بر آن نقش نبسته باشد.[به دل شخصيت بخشيده و حيرت را
مانند خالى بر چهرهى او تصور كرده است.]
۴ -حتى با آمدن خيال حيرت،نه از وصل نشانى مىماند و نه از واصل.[يعنى حيرت چنان است
كه حتى سالك واصل را هم سرگشته مىكند.تكرار مضمون بيت دوم است.]
۵ -از هر طرف كه گوش كردم،صداى سؤال حيرت مىآمد.
6-كسى كه جلال و شكوه حيرت را يافت،از كمال عزت دوست،شكست خورده و گريزان شد.
٧ -سر تا پاى وجود حافظ،در عشق او نهال حيرت است.[نهال حيرت تشبيه است.از آن رو
حيرت را به نهال مانند كرده كه نهال،استوار نيست.با وزش باد به هر سو خم مىشود و در معرضافتادن است.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری