غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۶۸- گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد | بسوختیم در این آرزوی خام و نشد |
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم | شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد |
پیام داد که خواهم نشست با رندان | بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد |
رواست در بر اگر میطپد کبوتر دل | که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد |
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل | چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد |
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم | که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد |
فغان که در طلب گنج نامه مقصود | شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد |
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور | بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد |
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر | در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد |
١ -جانم سوخت براى اين كه كار دل سامان يابد و خود نيز در اين آرزوى خام سوختيم اما هدف برآورده نشد.[كار دل،همان برآورده شدن آرزوهاست.و چون آرزوى دل برآورده نمىشود،از آن باصفت خام يعنى نسنجيده ياد مىكند.]
٢ -روزى با نيرنگ و فريب گفت:سرور مجلس تو مىشوم.من با رغبت تمام غلام او شدم؛اما او
سرور مجلس من نشد[به وعده وفا نكرد.]
٣ -پيام داد كه پس از اين با رندان همنشين خواهم شد؛از اين رو،من در رندى و دردكشى شهرهى شهر شدم،اما او با رندان همنشين نشد.[يعنى من به خاطر او به رندى روى آوردم تا بههمنشينى او افتخار كنم،اما او بر خلاف وعدهاى كه داده بود به جمع رندان نپيوست،در حالى كه من دررندى شهرت و آوازه يافتم.]
۴ -اگر دل من-مانند كبوتر-در سينه مىتپد،حق اوست!زيرا كه در راه خود پيچ و تاب دام عشق
را ديد اما از آن روى بر نگرداند.[دل خود را سرزنش مىكند؛زيرا با وجود اين كه دام عشق را ديده،باز نگشته و در نتيجه گرفتار شده است.]
5-در اين آرزو كه در حالت سرمستى و شادى لب لعلگون او را ببوسم چه قدر خون دل خوردم و
رنج بردم،اما اين آرزو بر آورده نشد.
۶ -بدون راهنماى راه بلد،به كوى عشق مرو؛زيرا كه من صد بار به تنهايى اين راه را رفته اماموفق نشدهام!
٧ -فرياد كه در جست و جوى يافتن رمز و طلسمى كه مرا به سوى گنج مقصود هدايت كند و رهنمون شود،رسواى جهان شدم،اما مقصود حاصل نشد.[مقصود و هدف خود را به گنجى مانندمىكند كه براى يافتن گنج نامهى آن(يعنى نامه،نوشته،رمز و طلسمى كه در آن راه رسيدن به گنجطراحى شده باشد)به هر درى مىزند تا همه به راز او پى مىبرند و رسوا مىشود اما به مقصودنمىرسد.]
٨ -دريغ و درد كه در جست و جوى گنج حضور،بارها از بزرگان و بزرگواران،درخواست راهنمايى و كمك كردم،اما آن هم ممكن نشد.[حضور در پيشگاه دوست را-در اين بيت-به گنج ديگرى مانندكرده كه براى رسيدن به آن از بزرگان و اهل كرامت يارى و راهنمايى خواسته،اما به آن دست نيافته واز فيض حضور محروم مانده است.]
9-حافظ،در اين آرزو كه آن نگار رام او شود،به يارى فكر و انديشهى خود هزار راه چاره انديشيد
اما اين آرزو هم برآورده نشد.
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
درود بردستاندرکاران این سایت باارزش وعلاقه ای که بهحافظ دارید خیلی استفاده میکنم ازتوضیحات ثمربخش شماها درود وسپاس
با سلام
استاد شجریان در آلبوم (آه باران) این غزل را در قالب آواز دشتی به زیبایی اجرا کرده اند.
با سپاس فراوان از بانیان و کارکنان وبسایت مستانه. به شخصه بی نهایت از توضیحهایی که جناب آشنا در انتهای هر غزل می گذارند لذت می برم. همچنین امید دارم که در پایان هر غزل توضیحهای ایشان را ببینم.
با سپاس