غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۶۸- گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شومشدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
رواست در بر اگر می‌طپد کبوتر دلکه دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعلچه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدمکه من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصودشدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضوربسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکردر آن هوس که شود آن نگار رام و نشد

 

غزل ۱۶۸

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1.  ١ -جانم سوخت براى اين كه كار دل سامان يابد و خود نيز در اين آرزوى خام سوختيم اما هدف ‌برآورده نشد.[كار دل،همان برآورده شدن آرزوهاست.و چون آرزوى دل برآورده نمى‌شود،از آن باصفت خام يعنى نسنجيده ياد مى‌كند.]
     ٢ -روزى با نيرنگ و فريب گفت:سرور مجلس تو مى‌شوم.من با رغبت تمام غلام او شدم؛اما او
    سرور مجلس من نشد[به وعده وفا نكرد.]
     ٣ -پيام داد كه پس از اين با رندان همنشين خواهم شد؛از اين رو،من در رندى و دردكشى‌ شهره‌ى شهر شدم،اما او با رندان همنشين نشد.[يعنى من به خاطر او به رندى روى آوردم تا به‌همنشينى او افتخار كنم،اما او بر خلاف وعده‌اى كه داده بود به جمع رندان نپيوست،در حالى كه من دررندى شهرت و آوازه يافتم.]
     ۴ -اگر دل من-مانند كبوتر-در سينه مى‌تپد،حق اوست!زيرا كه در راه خود پيچ و تاب دام عشق‌
    را ديد اما از آن روى بر نگرداند.[دل خود را سرزنش مى‌كند؛زيرا با وجود اين كه دام عشق را ديده،باز نگشته و در نتيجه گرفتار شده است.]
    5-در اين آرزو كه در حالت سرمستى و شادى لب لعل‌گون او را ببوسم چه قدر خون دل خوردم و
    رنج بردم،اما اين آرزو بر آورده نشد.
     ۶ -بدون راهنماى راه بلد،به كوى عشق مرو؛زيرا كه من صد بار به تنهايى اين راه را رفته اماموفق نشده‌ام!
     ٧ -فرياد كه در جست و جوى يافتن رمز و طلسمى كه مرا به سوى گنج مقصود هدايت كند و رهنمون شود،رسواى جهان شدم،اما مقصود حاصل نشد.[مقصود و هدف خود را به گنجى مانندمى‌كند كه براى يافتن گنج نامه‌ى آن(يعنى نامه،نوشته،رمز و طلسمى كه در آن راه رسيدن به گنج‌طراحى شده باشد)به هر درى مى‌زند تا همه به راز او پى مى‌برند و رسوا مى‌شود اما به مقصودنمى‌رسد.]
     ٨ -دريغ و درد كه در جست و جوى گنج حضور،بارها از بزرگان و بزرگواران،درخواست راهنمايى و كمك كردم،اما آن هم ممكن نشد.[حضور در پيشگاه دوست را-در اين بيت-به گنج ديگرى مانندكرده كه براى رسيدن به آن از بزرگان و اهل كرامت يارى و راهنمايى خواسته،اما به آن دست نيافته واز فيض حضور محروم مانده است.]
    9-حافظ،در اين آرزو كه آن نگار رام او شود،به يارى فكر و انديشه‌ى خود هزار راه چاره انديشيد
    اما اين آرزو هم برآورده نشد.
    ****
    دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

  2. درود بردستاندرکاران این سایت باارزش وعلاقه ای که بهحافظ دارید خیلی استفاده میکنم ازتوضیحات ثمربخش شماها درود وسپاس

  3. با سپاس فراوان از بانیان و کارکنان وبسایت مستانه. به شخصه بی نهایت از توضیحهایی که جناب آشنا در انتهای هر غزل می گذارند لذت می برم. همچنین امید دارم که در پایان هر غزل توضیحهای ایشان را ببینم.
    با سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا