غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۶۵- مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشتمگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخشکه ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزمکنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقیدلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظکه زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

 

غزل ۱۶۵

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معاني لغات غزل( 165)

    مهر:محبت، تعلق خاطر.

    قضاي آسمان: قضاي الهي ،مشيت الهي ، تقدير.

    رقيب:نگهبان، مراقب، مدعي عشق. روز ازل:كنايه ازآغاز خلقت ، زور سرنوشت ساز.

    خدارا محتسب:اي محتسب براي خاطر خدا…

    مارا به فرياد دف و ني بخش: مارا به بانگ دف وني واگذار، نواي دف و ني و شنيدن آنها رابر ما خورده مگير. ساز شرع:ساخت و ساز شرع.

    ساز شرع از ين افسانه بي قانون خواهد داشت :در ساختار شريعت با اين كار خللي وارد نمي شود.

    مجال:ميدان ومجازاً به معناي قدرت و امكان.

    يار مهربان ساقي: ساقي، ياري مهربان است.

    لوح سينه:صفحه سينه.

    رنگ خون نخواهد شد: رنگ خون زايل نخواهد شد، رنگ خون پاك نمي شود.

    معاني ابيات غزل (165)

    (1) محبت و علاقه دلبران چشم سياه از سر من بيرون نخواهد رفت . اين سرنوشت و تقديرالهي است وتغيير پيدا نمي كند . (2)مدعي جفا و آزار جفا بسيار روا داشت و راه آشتي را بست . آيا دود آه شب زنده داران برآسمان نمي رود ؟

    (3) درروز سرنوشت ساز كه مرا آفريده اند جز خوشگذراني وعاشقي و بي پروايي كار ديگري به عهده من نگذاشتند هر چه روز ازل نصيب و قسمت شد . تغيير نخواهد كرد.

    (4) اي محتسب از براي خدا ما را با بانگ دف و آواز ني واگذار و دست از ما بردار زيرا با اين مشغوليت ما نظم و ترتيب دستگاه شرع بر هم نمي خورد.

    (5) تنها قدرت و امكان من در اين است كه با او در پنهايي عشق ورزي كنم . از بوسه و آغوش او ، چرا حرفي بزنم كه عملي نخواهد شد.

    (6) حاليا شراب قرمز و خلوت امن فراهم و ساقي ياري مهربان است. اي دل اگر اينها تو را راضي نكند پس كي و چگونه راضي خواهي شد؟

    (7) اي چشم ، تصوير غم را از صفحه سينه حافظ با اشك خود مشوي كه اين نقش زخمِ تيغ دلداراست و رنگ خون پاك نخواهد شد.

    شرح ابيات غزل( 165)

    وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن

    بحر غزل: هزج مثمّن سالم

    *

    به ظن قوي اين غزل پس از قتل شيخ ابواسحاق ودر اوايل حكومت امير مبارزالدين سروده شده است . شاعر در مطلع غزل، دلدادگي و شيدايي ومِهِر ماهرويان سياه چشم را بهانه قرار داده و به حكم طبيعت جبري خويش ، خود را از ادامه راه ورسم عاشقي و شيدايي بي اختيار و به حكم سرنوشت مي داند و مي توان در پشت مضمون ، بارقه مهر و محبت او را به ابواسحاق با چشم دل مشاهده كرد منظور شاعر از عبارت رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت احتمالاً اشاره يي است به امير مبارزالدين كه در زمان حيات ابواسحاق با حيله و نيرنگ ، وساطت عالم و قاضي بزرگ زمان عضد الدين ایجی را برای آشتی و کنار آمدن با سلطان ندیده گرفت واین قاضی عضدالدین همانست كه حافظ در قطعه يي مي فرمايد:

    بـه عـهد سلـطنت شــاه شيخ ابواسحاق به پنج شخص عجب ملك فارس بودآباد

    تا آنجا كه : دگر شهنشه دانش عضد كه در تصنيف بـنـاي كـار مـواقـف بـه نـام شـاه نـهاد

    نام اين قاضي عبدالرحمن احمد بن عبدالغفار عضدالدين ايجي ( ايگي) ازولايت بلخ است. او از زمان شيخ ابواسحاق تا زمان شاه شجاع حيات داشت ولادتش در سال 708 هجري و وفاتش به سال 765 مي باشد . نامبرده مولف كتاب طبقات الشافعيه و مواقف و فوايد غياثيه و شرح ابن حاجب است . او در محاصره شيراز توسط امير مبارزالدين از شيراز خارج و به شبانكاره رفت ودر حبس قلعه شبانكاره در سال 765 وفات يافت . اين مرد بزرگ استاد حافظ بوده و حافظ از درياي فضل و كمال او بهر هاي فراواني برده است .

    شاعر در بيت سوم اين غزل كه در زمان سختگيريهاي امير مبارزالدين سروده شده با شجاعت بر رندي و آزادگي و بي پروايي خود تأكيد كرده و بلافاصله در بيت چهارم خطاب به امير مبارزالدين محتسب مي گويد از براي خدا دست از سر ما بردار و به كار ما و آواز ني و بانگ دف ما و مجالس انس ما كار نداشته باش و بدانكه صداي ني و دف ما هيچ زياني به ساختار و تركيب شريعت وارد نمي آورد. به عقيده اين ناتوان اگر جاي ابيات 5و 6 اين غزل عوض شود در اينصورت شاعر از يك ساقي كه يار مهربان است نام برده كه از مجالست او شادمان بوده و مي گويد كه تنها كاري كه از دستم بر مي آيد اين است كه ( پنهان عشق او ورزم ) ودر حال حاضر ( كنار و بوس و آغوش) او امكان ندارد.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا