غزلیات حافظحافظ

غزل ۰۰۲- صلاح کار کجا و من خراب کجا

نستعلیقنسخه pdf

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

 

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ –

بین تفاوت ره، کز کجاست تا به کجا!

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را؟ –

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا!

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد؟ –

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا!

دلم ز صومعه بگرفت و خلوت ناموس،

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟

بشد – که یاد خوشش باد روزگار وصال!

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا؟

 

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است –

کجا همی روی ای دل بدین شتاب، کجا؟

 

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب، کجا؟

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دل

قرار چیست؟ صبوری کدام؟ خواب کجا؟

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

 

وزن‌غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

۱ مصلحت اندیشی در کار و زندگی کجا و من خراب بی سامان کجا؛ ببین میان این دو راه و روش چقدرفاصله وجود دارد.

واو در مصراع اول افاده معنی دوری و ناسازگاری می‌کند. یعنی من با صلاح کار فاصله دارم. غیاث‌الغات این واو را واو استعباد نامیده است.

خراب: فاسد و گناهکار و گاهی آن را در معنی مست و لایعقل آورده است.

می‌گوید مصلحت اندیشی در کارهای زندگی نیاز به حزم و دوراندیشی دارد و من که رند و بی پروا هستم، از صلاح اندیشی به دورم. میان روش زندگی من با مصلحت اندیشی فاصله بسیار است.

۲ از خانقاه و خرقه نیرنگ و ریا دلگیر شدم؛ دیر مغان و شراب ناب کجاست.

صومعه: در اصل عبادتگاه عیسویان است که در بالای کوه و تپه واقع شده باشد. معادل دیر؛ و سپس در ادبیات فارسی در معنی خانقاه آمده است و در بیت مراد همین معنی اخیر است. برای خود کلمه دیر نیز چنین خلط و اشتباهی پیش آمده است. چنانکه غالباً به عنوان معبد زردشتیان به صورت دیر مغان می‌آید، حال آنکه دیر اصلاً معبد نصاری است.

سالوس: چرب زبان؛ چرب زبانی، ریاکاری

و معنی اینکه از خانقاه و پوشیدن خرقه‌ای که با ریا و نیرنگ ملازمه دارد ملول شدم. معبد مغان زردشتی و شراب ناب کجاست.

همچنانکه صومعه با خرقه تزویر ملازمه دارد؛ دیر مغان نیز با شراب ملازمه دارد. زیرا رسم زردشتیان است که در معابد خود شراب بریزند و بنوشند و مغان و موبدان مباشر امرند.

۳ تقوی و پرهیزگاری با عوالم بی پروایی چه مشابهتی دارد؛ شنیدن واعظ کجا و شنیدن آوای رباب کجا.

کلمه رند در حافظ بسیار آمده و می‌توان گفت که از کلمات کلیدی است. مجموعاً باید گفت رند را به کسی اطلاق میکنند که زیرک، لاابالی، بی قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی باشد. کسی که بی‌توجه به جو ومحیط حداکثر بهره را از حیات گذرا برگیرد.

سماع: « در لغت به معنی شنیدن است. چنانکه گویند سماع حدیث، سماع قرآن. اما در اصطلاح صوفیه عبارتست از آواز خوش و آهنگ دل انگیز و بطور مطلق قول و غزل . آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می‌کنیم.»[۱] شاعر با توجه به دو معنی مذکور کلمه سماع را طوری به کاربرده که طنزی در بر دارد. یعنی از سماع وعظ ما را به یاد معنی دیگر سماع که موسیقی است می‌اندازد و بلافاصله نغمه رباب

را می‌آورد و به آن سو توجه میدهد.

نغمه: صدای خوش، لحن یا آواز.

رَباب: در تداول رُباب، سازی است رشته ای که با کمانه (آرشه) تواخته میشود و یکی از انواع آن کمانچه است. صورت تکامل یافته آن ویلن امروزی است.

خلاصه معنی بیت این که عوالم رندی و بی پروایی با عوالم تقوی و پرهیزگاری قابل تلفیق نیست و نسبت این دو به یکدیگر مثل نسبت شنیدن موعظه است با شنیدن موسیقی.

۴ دل دشمنان از روی دوست چه درک میکند؛ میان چراغ مرده و شمع درخشان آفتاب فرق بسیار است.

می‌گوید دل دشمن بر اثر کینه تیره است، نمی‌تواند از روی درخشان دوست چیزی درک کند و به فیضی برسد. قیاس میان این دو، مثل قیاس میان چراغ خاموش و شمع روشن آفتاب است – دل دشمن شمع مرده و روی دوست آفتاب درخشان است.

۵ وقتی خاک آستان در خانه شما سرمه چشم ماست؛ بفرمایید از این آستان کجا برویم.

کحل: کوبیده سنگ سیاه رنگی است که برای تقویت به چشم می‌کشیده‌اند. سرمه.

بینش: رویت و در بیت به معنای چشم آمده است.

جناب: درگاه ، آستان.

می‌‌گوید وقتی خاک آستان در خانه شما برای ما خاصیت سرمه را دارد و سبب تقویت بینایی ما می‌شود، از در خانه شما به کحا برویم. ناگزیر سر بر آستانه در خانه شما می‌گذاریم تا آن خاک در چشم ما برود.

۶ به سیب زنخدان نگاه مکن و مراقب باش که در این راه چاه وجود دارد؛ ای دل من با این شتاب کجا می‌روی.

زنخدان یا زنخ: چانه: سیب زنخدان: چانه‌ی زیبا مثل سیب. چاه زنخدان: گودی میان لب زیرین و چانه.

تکرار کجا در مصراع دوم برای اظهار شگفتی است.

می‌گوید وقتی به سوی سیب زنخدان معشوق می‌روی توجه داشته باش در چاه زنخدان نیفتی؛ و مقصود اینکه هنگامی که متوجه زیبایی معشوق هستی از آفات و گرفتاری‌های راه عشق غافل مباش.

۷ روزگار وصال، که آرزو دارم همیشه به خوبی از او یاد شود، گذشت. آن ناز و کرشمه معشوق و آن عتاب و تندی کجاست.

می‌گوید روزگار وصال که ذکر خیرش برقرار بماند، گذشت؛ آن عوالم که گاهی ناز و کرشمه و گاهی برخورد و تندی میان ما و محبوب بود، کجا رفت.

سودی تذکر اکید داده که «یاد» بدون اضافه به «خوش» خوانده شود و در این صورت معنی این می‌شود که یاد بر روزگار وصال خوش باد، که معنی درستی ندارد. اما «یادِ خوشش باد» را ذکر خیرش برقرار باد معنی میکنیم.

۸ ای دوست آرام و خواب از حافظ توقع مدار؛ قرار چیست، صبر و تحمل چه چیز است و خواب کجاست.

و بدین ترتیب غزل که با اظهار بی پروایی نسبت به صلاح کارِمن خراب آغاز می‌شود، در سرگشتگی و بی‌قراری پایان می‌پذیرد.

—————————————————————————–

[۱] . رجایی … فرهنگ اشعار حافظ … ص ۱۷۹٫

شرح استاد حسین آهی قسمت اول

شرح استاد حسین آهی قسمت دوم

شرح استاد حسین آهی قسمت سوم


حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

11 دیدگاه

  1. در توضیحات آمده که یاد با کسره خونده بشه در بیت ۷ مصراع اول اما در خواندن آقای گرمارودی بدون کسره خوانده میشه کدام درست تره؟
    با تشکر از زحمات شما

  2. با سلام
    به نظر بنده باید شمع آفتاب اضافه تشبیهی باشد و به این موضوع واقف باشیم که این یک رسم است که در گذشته نور چراغ را از شمع می گرفتند به همین نسبت خورشید را شمع می گیرد چرا که نور همه ستارگان از اوست

  3. سلام من واقعا این غزل ودوست دارم و عاشق شنیدنش با صدای استاد شجریانم اما متا سفا نه نمیدونم تو کدام یک از البومهای استاده. لطفا یا اهنگ وبرام بفرستین یا بگین تو کدام البومه .با تشکر ایرج

  4. مصلحت اندیشی در کار و زندگی کجا و من خراب بی سامان کجا؛ ببین میان این دو راه و روش چقدرفاصله وجود دارد.

    واو در مصراع اول افاده معنی دوری و ناسازگاری می‌کند. یعنی من با صلاح کار فاصله دارم. غیاث‌الغات این واو را واو استعباد نامیده است.

    خراب: فاسد و گناهکار و گاهی آن را در معنی مست و لایعقل آورده است.

    می‌گوید مصلحت اندیشی در کارهای زندگی نیاز به حزم و دوراندیشی دارد و من که رند و بی پروا هستم، از صلاح اندیشی به دورم. میان روش زندگی من با مصلحت اندیشی فاصله بسیار است.

    ۲ از خانقاه و خرقه نیرنگ و ریا دلگیر شدم؛ دیر مغان و شراب ناب کجاست.

    صومعه: در اصل عبادتگاه عیسویان است که در بالای کوه و تپه واقع شده باشد. معادل دیر؛ و سپس در ادبیات فارسی در معنی خانقاه آمده است و در بیت مراد همین معنی اخیر است. برای خود کلمه دیر نیز چنین خلط و اشتباهی پیش آمده است. چنانکه غالباً به عنوان معبد زردشتیان به صورت دیر مغان می‌آید، حال آنکه دیر اصلاً معبد نصاری است.

    سالوس: چرب زبان؛ چرب زبانی، ریاکاری

    و معنی اینکه از خانقاه و پوشیدن خرقه‌ای که با ریا و نیرنگ ملازمه دارد ملول شدم. معبد مغان زردشتی و شراب ناب کجاست.

    همچنانکه صومعه با خرقه تزویر ملازمه دارد؛ دیر مغان نیز با شراب ملازمه دارد. زیرا رسم زردشتیان است که در معابد خود شراب بریزند و بنوشند و مغان و موبدان مباشر امرند.

    ۳ تقوی و پرهیزگاری با عوالم بی پروایی چه مشابهتی دارد؛ شنیدن واعظ کجا و شنیدن آوای رباب کجا.

    کلمه رند در حافظ بسیار آمده و می‌توان گفت که از کلمات کلیدی است. مجموعاً باید گفت رند را به کسی اطلاق میکنند که زیرک، لاابالی، بی قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی باشد. کسی که بی‌توجه به جو ومحیط حداکثر بهره را از حیات گذرا برگیرد.

    سماع: « در لغت به معنی شنیدن است. چنانکه گویند سماع حدیث، سماع قرآن. اما در اصطلاح صوفیه عبارتست از آواز خوش و آهنگ دل انگیز و بطور مطلق قول و غزل . آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می‌کنیم.»[۱] شاعر با توجه به دو معنی مذکور کلمه سماع را طوری به کاربرده که طنزی در بر دارد. یعنی از سماع وعظ ما را به یاد معنی دیگر سماع که موسیقی است می‌اندازد و بلافاصله نغمه رباب

    را می‌آورد و به آن سو توجه میدهد.

    نغمه: صدای خوش، لحن یا آواز.

    رَباب: در تداول رُباب، سازی است رشته ای که با کمانه (آرشه) تواخته میشود و یکی از انواع آن کمانچه است. صورت تکامل یافته آن ویلن امروزی است.

    خلاصه معنی بیت این که عوالم رندی و بی پروایی با عوالم تقوی و پرهیزگاری قابل تلفیق نیست و نسبت این دو به یکدیگر مثل نسبت شنیدن موعظه است با شنیدن موسیقی.

    ۴ دل دشمنان از روی دوست چه درک میکند؛ میان چراغ مرده و شمع درخشان آفتاب فرق بسیار است.

    می‌گوید دل دشمن بر اثر کینه تیره است، نمی‌تواند از روی درخشان دوست چیزی درک کند و به فیضی برسد. قیاس میان این دو، مثل قیاس میان چراغ خاموش و شمع روشن آفتاب است – دل دشمن شمع مرده و روی دوست آفتاب درخشان است.

    ۵ وقتی خاک آستان در خانه شما سرمه چشم ماست؛ بفرمایید از این آستان کجا برویم.

    کحل: کوبیده سنگ سیاه رنگی است که برای تقویت به چشم می‌کشیده‌اند. سرمه.

    بینش: رویت و در بیت به معنای چشم آمده است.

    جناب: درگاه ، آستان.

  5. غزل ۲

    صلاح کار کجا و من خراب کجا
    ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
    خراب باده دوست به صلاح و آسایش خویش نمی اندیشد و عافیت طلب و بلا گریز نیست خویش را دیوانه وار به آب و آتش میزند و به طوفان بلا می سپارد تا به وصال دوست رسد واین راهی است که تنها هوشیاران و زنده دلان در پیش میگیرند
    غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند
    هر آنکه خویش بیند ، به صلاح خویش اندیشد و توبه و تقوی پیش گیرد تا به ساحل عافیت وسلامت برسد ، اما سالک کوی دوست دریایی پیش رو دارد که باید مجنون وار دل خویش به دریا زند و خطر طوفان بلا به جان خرد و در پی یافتن گوهر وصال ، غریق دریای عشق شود تا بر امواج خروشان و پرتلاطم جذبه های معشوق بی اختیار ببرندش تا وصال یار
    صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون کسی نيافت صلاح

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
    کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
    عاشق از هرآنچه دل را به تنگنا کشد گریزان است از حجاب بیزار است ،پرده در است ،بیقرار است ، ساکن نیست ، سالک است از عبادت خشک و ظاهری و خرقه ریایی صومعه داران دلگیر است به دنبال می نابی است که همه قیود را از عاشق بردارد و همه پرده ها و حجابها را خرق کند
    اینچنین شرابی را فقط در دیر مغان از دست پیر میکده عشق و در جام بلورین معرفت میتوان نوشید

    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
    فاصله سماع وعظ و نغمه رباب فاصله شنیدن گوش و نوشیدن جان است و عاشق که از خویش رفته و همه جان شده ، نوشیدنی خالص و ناب را طالب است و رندانه به دور از چشم نامحرمان و اغیار مدام در حال نوشیدن می طهور است

    ز روی دوست دل دشمنان چه دريابد
    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
    دلی که نور ایمان و گرمای محبت دوست در او نباشد چون چراغی خاموش و تاریک است ،دلی که خالی از عشق و محبت دوست است کجا تواند که روی دل آرای دوست بیند
    شمعی چو آفتاب یقین باید اندر دل، تا رخ زیبای چون آفتاب دوست بیند دل

    چو کحل بينش ما خاک آستان شماست
    کجا رويم بفرما از اين جناب کجا
    محبوبم! فقیر درگاه تو ام و محتاج نگاه دلجوی تو و نیازمند لطف و احسانت ، از آن زمان که غبار نیاز به درگاه تو را سرمه چشمم کردم و آن هنگام که آستان درگاه تو را مسکن گزیدم و خاکنشین کوی تو شدم ،چشمم به جمال تو بینا شد و روشنی یافت، و از آن زمان که روی مسکنت به درگاه تو سودم بر فراز آسمان عشق سر برآوردم
    از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
    چگونه این آستان را رها کنم ، جایی دگر ندارم، کویی دگر ندانم ، پایبست توام رفتن نتوانم ، نشستن نتوانم !
    مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
    کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا
    عقل مصلحت اندیش گوید ای دل نصیحت گوش کن ،در زلف چون کمندش مپیچ ،سیب زنخدان مبین وز پی اش مرو، ولی چه سود عاشق بیدل را
    مده ای رفیق پندم که به کار در نبندم تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
    آنکه به او دل داد ،بهشت را بهشت
    به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که این سیب زنخ زان بوستان به
    گر چه در این راه سرها بریده بینم بی جرم و بی جنایت و اگر چه دانم که چاه در راه است
    و هزاران یوسف مصری فتاده در آن، ولی من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
    ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
    ای دل چه زود رفتی و به شتاب ،چه بی مهابا به دریا زدی، چه بی باک در آتش شدی ،مگر چه دیدی چه شنیدی و چه چشیدی که اینچنین ترک عافیت گفتی و سلامت رها کردی و بهشت را وداع گفتی و در چاه زنخدان دلبر مقیم گشتی
    ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید

    بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال
    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
    ساقیا یک جرعه ای زان آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز
    عاشق تا زمانیکه خام است در برزخ وصال و فراق است ، عاشق خام را هر لحظه کرشمه وصلی است و آنگاه عتاب هجری و فراقی ، هر دم نوشیدنی و دیگربار خماری و درد سری است تا آنجا که عاشق از خامی برهد و از خویش فانی شود و جز معشوق نماند
    شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
    یاد روزگاران وصل مرهمی است که عاشق خام در فراق یار بر دل ریش خویش مینهد
    روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
    عاشق وقتی با نوشیدن می آتشگون پخته شد و به وصال جاودان یار رسید دیگر خبری از کرشمه و عتاب ها نیست همه وصل است و وصل و تنها یادگار ماندگار آن اوقات ،یاد خوش یار است

    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
    قرار چيست صبوری کدام و خواب کجا
    و واعدنا موسی اربعین لیله…دوست با هر کس قراری گذاشت بی قرار شد ، خواب از چشمانش ربود ، صبر از کفش برفت
    دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
    الهی قراری با من نهادی به فاصله اربعینی که هر شب آن لیله القدری است به فاصله هفتاد سال چه دیر و کند میگذرد ! چگونه صبر کنم ، از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار ،گر شتاب کردم و زودتر آمدم و گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
    ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا