غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۳۴- چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآیدز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبلچو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیستکه شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشتکه بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصودخیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفانبلا بگردد و کام هزارساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید

 

غزل ۲۳۴

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. معانی لغات غزل(234)

    آفتاب می: ( اضافه تشبیهی ) می بهآفتاب یعنی درخشندگی قرص خورشید تشبیه شده است.

    مشرق: محل سر بر کشیدن خورشید ونمودار شدنآن در طلوع.

    مشرق پیاله: محل لب پیاله که چون از شراب پر شود تابش نور سطح شراب از لبه پیاله نمودار می شود.

    باغ عارض: باغ چهره ساقی، گونه های ساقی.

    نسیم:بادملایم صبحگاهان که از جانب شمال می وزد .

    در سر گل:برروی سَرِ گُل.

    کُلاله:زلف مجعّد، موی پیچیده، کاکل، مجموعه میله ها و پرچموسط گل که به صورت درهم پیچیده به هنگام شکفتن آن نمودار است، کاکل سنبل

    .شَمّه: اندک ، مختصر.

    به صد رساله برآید: درصد جزوه بگنجد.

    گردخون: سفره گرد گسترده ، سینی و مجمعه گرد غذا.

    نگون: وارون.

    غصّه: در ادب عربی به معنای گلوگیر، گیر کردن لقمه در گلو ودر ادب فارسی گیر. کردن باد غم در گلو و مالاً به معنای غم به کار می رود.

    نواله: لقمه خوراکی از پشی امده شده برای انسان یا حیوان.

    کام هزار ساله: آرزوی هزار ساله ، کنایه از عمر هزار ساله نوح نبی.

    بلا بگردد: بلاد دور شود .

    کالبد:پیکر.

    معانی ابیات غزل(234)

    (1) بدان هنگام که پیاله از شراب لبالب شده و در خشش آفتاب مانند باده نمودار گردد، در باغ چهره ساقی سبب شکفتن لاله شده و از بازتاب آن درخشش بر گونه او گویی هزار لاله سر برآورده است.(2)بدان هنگام بوی زلف پر چین دلدار در چمن بپیچید ، باد صبا کاکل سنبل را بر سر گل سنبل درهم خواهد شکست ( تا دیگر ادعای عطرافشانی نکند). (3) حکایت شب فراق از آن رویداد هایی نیست که مختصری از آن را بتوان در صد جزوه گنجانیده و شرح داده.(4) ازاین سفره گرد وارونه فلک ، نمی توان چنین انتظار داشت که بدون رنج و مشقت صد غصه گلوگیر ، یک لقمه روزی ، نصیب و بهره ما شود. (5) امکان ندارد که با سعی و کوشش خود به گوهر مقصود دسترسی پیدا شود و این خیال خام است که بدون اراده و مشیت الهی ای کار عملی گردد. (6) اگر مانند نوح پیامبر در برابر غصه و مشکلات طوفان شکیبا باشی ، بلا رفع شده و آرزوهای هزار ساله برآورده می شود. (7) آنگاه که بوی خوش زلف تو بر تربت حافظ بوزد ، از پیکر خاک شده او صد هزار گل لاله سر بر خواهد کشید.

    شرح ابیات غزل: (234)

    وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن بحر غزل: مجتث مثمن مخبون

    *

    در شرح مختصر غزل151 صفحة 864 گفته شد که این غزل را به مناسبت اشاره حافظ به ظلّ ممدود خم زلف ممدوح شاه شیخ ابواسحاق منتسب می دانند.اینک مشاهده می شود که بین آن غزل و این غزل مورد شرح وجه تشابهاتی موجود است . حافظ در دوری شاه ابواسحاق متواری در آن غزل می فرماید :

    من چواز خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد

    و در این غزل می گوید :

    نسیم زلف تو گر بگذرد به تربت حافظ زخاک کالبدش صد هزار لاله برآید

    و یا در غزل 151 می فرماید ظلّ ممدودخم زلف توام بر سر باد و در اینجا باز از آن زلف صحبت به میان آمده می گوید : نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل – چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید و این نزدیکی مضامین واشاره به زلف بلند که از ویژگیهای ابواسحاق اینجو بود می رساند که هر دو غزل در زمان دوری ومتواری شدن شاه ابواسحاق سروده شده و از فحوای کلام هر دو غزل برمی آید که حافظ چندان امیدی به بازگشت اوندارد ، لیکن از ایام خوش دوره او در زمان امیر مبارزالدین یاد می کند و ناله سر می دهد .

    شاعر در این غزل از گرد خوان فلک نام می برد. مامی دانیم که خوان به معنای طبق و خوانچه به معنای طبقچه است و آن عبارتست از یک ظرف مسطح چوبی مستطیل و سبک که اطراف آن چند سانتیمتر لبه برجسته داشته از جایی به جای دیگر حمل می کنند. و تا امروز هم در عروسیها این خوانچه مرسوم ومتداول است نوعی دیگر از خوان و خوانچه هم به صورت گرد و به همان شکل از مس ساخته می شده که به آن سینی می گویند و مقصودشاعر سینی خوراکی و راونه فلک است که تلویحاً می خواهد مفاد این بیت را بازگوکند:

    جز زهر ندارد در نواله گردون به شکل گردِ خوان است

    شاعر در بیت پنجم بر عقیده جبری بودن خودو اینکه سرنوشت هر کسی از پیش در روز ازل تعیین شده است تکیه فکری دارد. فی الجمله از ایهام این بیت و بیت ششم چنین بر می آید که سرنوشت ابواسحاق این بود و با سعی خود نمی توانست آن را عوض کند و در حال حاضر هم صبر ایوب و نوح نبی شاید چاره گشای کار باشد که باز می بینیم شاعر مقدرّات را حاکم بر سرنوشت می داند . مفاد بیت مقطع دلالت بر این دارد که تاحافظ زنده است دیگر امیدی به بازگشت اوبه قدرت دارد .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا