پادشاهی لهراسپ
-
بخش ۱۷
چو برخاست قیصر به گشتاسپ گفت که پاسخ چرا ماندی در نهفت بدو گفت گشتاسپ من پیش ازین ببودم بر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۶
پر اندیشه بنشست لهراسپ دیر بفرمود تا پیش او شد زریر بدو گفت کاین جز برادرت نیست بدین چاره بشتاب…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۵
برین نیز بگذشت چندی سپهر به دل در همی داشت و ننمود چهر بگشتاسپ گفت آن زمان جنگجوی که تا…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۴
چو خورشید شد بر سر کوه زرد نماند آن زمان روزگار نبرد شب آمد یکی پردهٔ آبنوس بپوشید بر چهرهٔ…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۳
به قیصر خزر بود نزدیکتر وزیشان بدش روز تاریکتر به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندار مهراس بود…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۲
بشد اهرن و هرچ گشتاسپ خواست بیاورد چون کارها گشت راست ز دریا به زین اندر آورد پای برفتند یارانش…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۱
ز میرین یکی بود کهتر به سال ز گردان رومی برآورده یال گوی بر منش نام او اهرنا ز تخم…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۰
چو نزدیک شد بیشه و جای گرگ بپیچید میرین و مرد سترگ به گشتاسپ بنمود به انگشت راست که آن…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۹
یکی رومئی بود میرین به نام سرافراز و به ارای و با گنج و کام فرستاد نزدیک قیصر پیام که…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۸
چو بشنید قیصر بر آن برنهاد که دخت گرامی به گشتاسپ داد بدو گفت با او برو همچنین نیابی ز…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2