غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۲۴- آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سنبل او غالیه تابی داردباز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود می‌گذری همچون بادچه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلفآفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشکتا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزدفرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوستروشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگرترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سالای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظریچشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد

 

غزل ۱۲۴

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معاني لغات (124)

    سنبل:( استعاره زلف، خط عذار و در اینجا به معنای زلف.

    غالیه: تندی، سرزنش کردن.

    تابی دارد: رنج واظطراب و حساست وپیچش دارد.

    عتاب: ماه.

    خورشید: (استعاره روی ماهش که به ماند خورشید می ماند.

    سحاب:ابر.

    تازه بی آبی آرد: با آبیاری تازه نگهدارد.

    غمزه شوخ: حرکات دلبرانه شادی آفرین چشم.

    فرصتش باد:امیدوارم مجال پیدا کند.

    فکر صواب: اندیشه درست.

    آب حیوان:آب حیات، آب حیاتیکه خضر با نوشیدن آن به عمر و حیات طلانی دست یافت. سرآب: بازتاب نور از زمین شوره زار که از دور به صورت موج آب به چشم می آید.

    معانی ابيات غزل(124)

    (1) آن كه غاليه ، در برابر زلف سنبل مانندش در پيچ و تاب و رنج و عذاب است باز با عاشقان دل از دست داده خود سر ناز و تندي دارد.

    (2) مانند باد ، شتابان از كنار عاشقي كه كشته شده اوست مي گذرد. چه مي شود كرد كه او چون عمر مي ماند و مانند آن در رفتن شتاب دارد.

    (3)صورت ماهش كه به خورشيد مي ماند، در زير زلف ، چون آفتابي است كه ابر آن را پو شانيده است.

    (4) ديدگان من از هر سو سيل اشك روا كرده تا سرو قد تورا با آب تر وتازه نگهدارد.

    (5)حركات دلبرانه و جسورانه چشم تو خون مرا به خطا مي ريزد . اميد آنكه مجال اينكار پيدا كند زيرا فكر صواب در سر دارد.

    (6) اگر اب حيات اين است كه لب لعل يار در خود دارد ، روشن است كه آبي را كه خضر در شهر تاريكي نوشيده سرابي بيش نبوده است.

    (7)چشم خمارين تو مي خواهد جگر دل مرا بسوزاند . تركي مست است كه گويا ميل كباب كرده است.

    (8)جان خسته من روي آن را ندارد كه از تو تمنايي بكند. خوشا بحال آن خسته يي كه دوست به او جواب مساعد بدهد .

    (9) چشم مست تو كه در هر گوشه يي عاشقي دل از دست داده وواله و شيدا دارد، ديگر توجه چگونه ممكن است كه به سوي دل خسته و بيمار حافظ نگاه و توجهي داشته باشد.

    شرح ابيا ت غزل (124)

    وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

    بحرغزل: رمل مثمن مخبون اصلم

    *

    همانطور كه سهم اعظم دوران شعر وشاعري حافظ مربوط به فرجه سلطنت شاه شجاع مي شود ، بزرگترين مسائل و مشكلات و برخوردهاي حافظ هم رقيبان ومخالفان خود مربوط به اين دوره خواهد بود . در مقدمات و فصل اول اين دفتر مشروحاً در اين باره صحبت شده و در اينجا اشاره يي گذرا به اين مطلب مي شود كه اختلاف سليقه بين حافظ و شيخ زين الدين كلاه سر منشاء همه اختلافت و مشكلات حافظ بود . اين برخوردها به دربار كشيده مي شود و با همه نفوذ و محبوبيت و موقعيت حافظ در دربار، كار به جايي مي رسد كه شاه شجاع مجبور مي شود علي الظاهر دست از حمايت حافظ برداشته و نسبت به او بي تفاوت و بي توجه شود . در اين بحران تا بدانجا پيش مي رود كه حافظ به يزد تبعيد مي شود و در اوج اين بحران اين غزل را سروده شده است . حافظ در بيت مطلع غزل مي فرمايد باز شاه شجاع با حاميان خود سر عتاب و سرزنش دارد و در بيت سوم تلويحاً مي گويدكه ابرهاي غرض از ناحيه مغرضين جلوي نور اين خورشيد را گرفته است و به دنبال بيت چهارم و پنجم توضيح مي دهد كه من دلسوز و طرفدار تو وتقويت توهستم معذلك به خطا خون من را مي ريزي و از نكات قابل توجه در اين غزل يكي اينكه در اين موقعيت باريك كه به قول خود حافظ گله مند ، اوضاع چندان بر وقف مراد او نيست باز دربيت ما قبل اخر غزل يعني همان جايي كه حافظ تقاضاهاي خود را از شاه مطرح مي كند مي فر مايد هر چند روي سؤال از تو ندارم اما خوشا بحال كسي كه از دوست جوابي دارد . يعني با اين همه ما را در امور مادي ومعنوي فراموش نكن و بالخره در بيت مقطع حالت نوميدي خود را علناً بازگو مي كند.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا