غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۹۸

شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن

که ز پای دلت بکند چنان خار یاد کن

چو فتادی به چاه و گو که ببخشید جان نو

به سوی او بیا مرو مکن انکار یاد کن

مکن اندک نبود آن به خدا شک نبود آن

نه به خویش آی اندکی و تو بسیار یاد کن

تو به هنگام یاد کن که چو هنگام بگذرد

تو خوه از گل سخن تراش و خوه از خار یاد کن

چو رسیدی به صدر او تو بدان حق قدر او

چو بدیدی تو بدر او تو ز دیدار یاد کن

تو بدان قدر سوز او برسد باز روز او

ور از آن روز ایمنی تو ز اغیار یاد کن

چه سپاس ار دو نان دهد به طبیبی که جان دهد

چو بزارد که ای طبیب ز بیمار یاد کن

چو طبیبت نمود خرد دل تو آن زمان بمرد

پس از آن بانگ می‌زنی که ز مردار یاد کن

مکن ار چه شدی چنین چو خزان دانه در زمین

ز بهارم حسام دین و ز گلزار یاد کن

اگرت کار چون زر است نه گرو پیش گازر است

گرت امسال گوهر است نه تو از پار یاد کن

چو بدیدی رحیل گل پس اقبال چیست ذل

نه که زنهار او است بس هله زنهار یاد کن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا