مواعظ سعدی

  • غزل ۱۴

    از جان برون نیامده جانانت آرزوست زنار نابریده و ایمانت آرزوست بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند موری نه‌ای…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۵

    هر که هر بامداد پیش کسیست هر شبانگاه در سرش هوسیست دل منه بر وفای صحبت او کانچنان را حریف…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۶

    خوشتر از دوران عشق ایام نیست بامداد عاشقان را شام نیست مطربان رفتند و صوفی در سماع عشق را آغاز…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۰

    فلک با بخت من دایم به کینست که با من بخت و دوران هم به کینست گهم خواند جهان گاهی…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۱

    آن را که جای نیست همه شهر جای اوست درویش هر کجا که شب آید سرای اوست بی‌خانمان که هیچ…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۲

    آن به که چون منی نرسد در وصال دوست تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست رشک آیدم ز…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۶

    ای یار ناگزیر که دل در هوای تست جان نیز اگر قبول کنی هم برای تست غوغای عارفان و تمنای…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷

    مقصود عاشقان دو عالم لقای تست مطلوب طالبان به حقیقت رضای تست هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۸

    درد عشق از تندرستی خوشترست ملک درویشی ز هستی خوشترست عقل بهتر می‌نهد از کاینات عارفان گویند مستی خوشترست خود…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۹

    منزل عشق از جهانی دیگرست مرد عاشق را نشانی دیگرست بر سر بازار سربازان عشق زیر هر داری جوانی دیگرست…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا