مواعظ سعدی
-
شمارهٔ ۱۸۱
چو میدانستی افتادن به ناچار نبایستی چنین بالا نشستن به پای خویش رفتن به نبودی کز اسب افتادن و گردن…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۸۲
صبر بر قسمت خدا کردن به که حاجت به ناسزا بردن تشنه بر خاک گرم مردن به کاب سقای بیصفا…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۸۳
هر بد که به خود نمیپسندی با کس مکن ای برادر من گر مادر خویش دوست داری دشنام مده به…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۸
پسران فلان سه بدبختند که چهارم نزاد مادرشان این بدست آن بتر به نام ایزد وان بتر تر که خاک…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۹
خدایا فضل کن گنج قناعت چو بخشیدی و دادی ملک ایمان گرم روزی نماید تا بمیرم به از نان خوردن…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۸۰
گدایان بینی اندر روز محشر به تخت ملک بر چون پادشاهان چنان نورانی از فر عبادت که گویی آفتابانند و…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۷ – در مدح و نصیحت
یارب تو هر چه بهتر و نیکوترش بده این شهریار عادل و سالار سروران توفیق طاعتش ده و پرهیز معصیت…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۴
گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن خرم آنکو خورد و بخشید…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۵
اگر گویندش اندر نار جاوید بخواهی ماند با فرعون و هامان چنان سختش نیاید صاحب جاه که گویندش مرو فردا…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷۶
نکویی بابدان کردن وبالست ندانند این سخن جز هوشمندان ز بهر آنکه با گرگان نکویی بدی باشد به حال گوسفندان
بیشتر بخوانید »