مراثی
-
در مرثیهٔ ابوبکر سعد بن زنگی
دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟ یتیم خسته که از پای برکند خارش؟ خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق چنان…
بیشتر بخوانید » -
در زوال خلافت بنیعباس
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین ای محمد گر قیامت میبرآری سر…
بیشتر بخوانید » -
ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
غریبان را دل از بهر تو خونست دل خویشان نمیدانم که چونست عنان گریه چون شاید گرفتن که از دست…
بیشتر بخوانید » -
ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه
وجود عاریتی دل درو نشاید بست همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست اگر جواهر ارواح در کشاکش نزع…
بیشتر بخوانید » -
در مرثیهٔ عز الدین احمد بن یوسف
دردی به دل رسید که آرام جان برفت وان هر که در جهان به دریغ از جهان برفت شاید که…
بیشتر بخوانید » -
در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی
به اتفاق دگر دل به کس نباید داد ز خستگی که درین نوبت اتفاق افتاد چو ماه دولت بوبکر سعد…
بیشتر بخوانید » -
در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش که تندباد اجل بیدریغ برکندش به دوستی جهان بر که اعتماد کند؟ که…
بیشتر بخوانید »