غزلیاتسعدی

غزل ۳۳

ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار

سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار

ترسمت ای نیکنام، پای برآید به سنگ

شیشهٔ پنهان بیار، تا بخوریم آشکار

گر به قیامت رویم، بی خر و بار عمل

به که خجالت بریم، چون بگشایند بار

کان همه ناموس و بانگ، چون درم ناسره

روی طلی کرده داشت، هیچ نبودش عیار

روز قیامت که خلق، طاعت و خیر آورند

ما چه بضاعت بریم، پیش کریم؟ افتقار

کار به تدبیر نیست، بخت به زور آوری

دولت و جاه آن سریست، تا که کند اختیار

بس که خرابات شد، صومعهٔ صوف پوش

بس که کتبخانه گشت، مصطبهٔ دردخوار

مدعی از گفت و گوی، دولت معنی نیافت

راه نبرد از ظلام، ماه ندید از غبار

مطرب یاران بگوی، این غزل دلپذیر

ساقی مجلس بیار، آن قدح غمگسار

گر همه عالم به عیب، در پی ما اوفتد

هر که دلش با یکیست، غم نخورد از هزار

سعدی اگر فعل نیک از تو نیاید همی

بد نبود نام نیک، از عقبت یادگار

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا