قصایدسعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ – بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق

المنهلله که نمردیم و بدیدیم

دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم

در رفتن و بازآمدن رایت منصور

بس فاتحه خواندیم و به اخلاص دمیدیم

تا بار دگر دمدمهٔ کوس بشارت

وآوای درای شتران باز شنیدیم

چون ماه شب چارده از شرق برآمد

رویی که در آن ماه چو نو می‌طلبیدم

شکر شکر عافیت از کام حلاوت

امروز بگفتیم که حنظل بچشیدیم

در سایهٔ ایوان سلامت ننشستیم

تا کوه و بیابان مشقت نبریدیم

وقتست به دندان لب مقصود گزیدن

آن شد که به حسرت سرانگشت گزیدیم

دست فلک آن روز چنان آتش تفریق

در خرمن ما زد که چو گندم بطپیدیم

المنهلله که هوای خوش نوروز

باز آمد و از جور زمستان برهیدیم

دشمن که نمی‌خواست چنین روز بشارت

همچون دهلش پوست به چوگان بدریدیم

سعدی ادب آنست که در حضرت خورشید

گوییم که ما خود شب تاریک ندیدیم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا