غزلیات سعدیسعدی

غزل ۶۱۰

بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی

حاکمی گر به قهر می‌رانی

کس نشاید که بر تو بگزینند

که تو صورت به کس نمی‌مانی

ندهیمت به هر که در عالم

ور تو ما را به هیچ نستانی

گفتم این درد عشق پنهان را

به تو گویم که هم تو درمانی

بازگفتم چه حاجتست به قول

که تو خود در دلی و می‌دانی

نفس را عقل تربیت می‌کرد

کز طبیعت عنان بگردانی

عشق دانی چه گفت تقوا را

پنجه با ما مکن که نتوانی

چه خبر دارد از حقیقت عشق

پای بند هوای نفسانی

خودپرستان نظر به شخص کنند

پاک بینان به صنع ربانی

شب قدری بود که دست دهد

عارفان را سماع روحانی

رقص وقتی مسلمت باشد

کستین بر دو عالم افشانی

قصه عشق را نهایت نیست

صبر پیدا و درد پنهانی

سعدیا دیگر این حدیث مگوی

تا نگویند قصه می‌خوانی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا