غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۹۹

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

کش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بودی گل و سنبل و نالیدن بلبل

خوش بود دریغا که نکردند دوامی

از من مطلب صبر جدایی که ندارم

سنگیست فراق و دل محنت زده جامی

در هیچ مقامی دل مسکین نشکیبد

خوکرده صحبت که برافتد ز مقامی

بی دوست حرامست جهان دیدن مشتاق

قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی

چندان بنشینم که برآید نفس صبح

کان وقت به دل می‌رسد از دوست پیامی

آن جا که تویی رفتن ما سود ندارد

الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی

زان عین که دیدی اثری بیش نمانده‌ست

جانی به دهان آمده در حسرت کامی

سعدی سخن یار نگوید بر اغیار

هرگز نبرد سوخته‌ای قصه به خامی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا