غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۵۸

گر متصور شدی با تو درآمیختن

حیف نبودی وجود در قدمت ریختن

فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست

کو بتواند چنین صورتی انگیختن

کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق

کش نه مجال وقوف نه ره بگسیختن

داعیه شوق نیست رفتن و بازآمدن

قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن

آب روان سرشک و آتش سوزان آه

پیش تو بادست و خاک بر سر خود بیختن

هر که به شب شمع وار در نظر شاهدیست

باک ندارد به روز کشتن و آویختن

خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتنست

چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا