غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۰۶

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم

می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم

بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی

بار دلست همچنان ور به هزار منزلم

ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو

کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم

بارکشیده جفا پرده دریده هوا

راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم

معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود

گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم

آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو

تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم

ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من

چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم

مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم

مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق

ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم

سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی

کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم

داروی درد شوق را با همه علم عاجزم

چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا