غزلیات سعدیسعدی

غزل ۳۸۷

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست

نه احتمال نشستن نه پای رفتارم

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست

سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما

نمی‌کند که من از ضعف ناپدیدارم

اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی

من این طریق محبت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل

درست شد به حقیقت که نقش دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست

اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روی تو اقرار می‌کند سعدی

همه جهان به درآیند گو به انکارم

کجا توانمت انکار دوستی کردن

که آب دیده گواهی دهد به اقرارم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا